tornado*
پسندها
834

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسی بابت تایپیک.. واقعا زیبایی اینجام هست ها.. فقط مونده به اینکه کی قراره نشونش بده...
    باز هم هجوم همون موجودات موذی و باز هم ترکیدگی جدیدی در ذهن ناموزونم افتاده.. فکر کنم و میخوام که امشب زود بخوابم..
    ممنون از حرفای قشنگتون.. زیبا و وموثر بودند... و اشعار گونه ها که مکمل حرفات..
    تا روزی دیگه که خدا عالم به روزش هست خدا نگهدار
    و بر میگردیم منزل اول..
    جرقه ها خاموش میشن ولی همیشه لکهایی میزارن که هیچ شوینده ای قادر به شستنشون نیست.. واقعا ادم گاهی میخواد همه چیز رو رها کنه و به یک چیز ظاهرا بی ارزش مثل پروانه ای که بیخیال از دنیا روی گلی مشغول شهد کنیه نظاره گر باشه...

    و در انتهای روز به تاریکی ای میرسم
    تاریکی از نبود تن خسته آفتاب..
    اینجا همان نقطه ایست که باید باز به دامان آن نور بیفتم و تنها پنجره تنم را از دریچه دیدگان قلبم برایش باز نگه دارم
    شاید که باز اشعه ای راه گم کرده, بیاید
    دیگه گاهی از دست خودم خارجه و نمیتونم با دعا جلوی این اشتباه رو بگیرم.. مگر اینکه خودم رو از محل حادثه ای که ممکنه برای این درونم بیفته دور کنم که بعدها تاسف خورش نباشم.

    من گاهی دستم به ماه میرسد
    و لی چنان مغرور میشوم که اورانیز در آیینه برکه به کف دو دستانم حبس میکنم..
    لرزشی از آزردگی در ماه میپیچد
    او میرود و من میمانم و یک مرداب
    ای بابا همینجوری یاد عظمی افتادم.. نمیدونم چرا !! یکی انگار داره کابلای مغزم رو دستکاری میکنه.. و از شاخه ای به دیگری میپرم
    و این منم
    زنی تنها
    در آستانه فصلی سرد
    در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
    و یاس ساده و غمناک آسمان
    و ناتوانی این دستهای سیمانی
    فروغ به تنهایی یعنی نجوای دو دل, بی نیاز به ایرادکلامی از دو طرف
    فروغ رو باید در اتاقی به تنهایی که اشک, تنها سیراب کننده خطوط خشکیده دفتر خاطرات گذشته های زیبامونه خوند.

    اون تو محاورات غلط حساب نمیشه.
    علط اینه:
    حاله شما احواله شما
    کتابه شما
    زندانه غم طاقته دیداره هیچ تنابنده ای رو نداره/چش دریده شکلک/
    هیییییییییییی
    خیلی عمیق بود این هی ها ..هیچی نموند تو شش هام..
    قصه اش خیلی طولانیه. اشک درار.. بغض ترکون..
    ولی قسمتی از یکی از شعرای فروغه.. من زیاد از کارای فروغ لذت بردم و الهام گرفتم.. حقیقت مطلب رو بی محابا لخت میکنه بی اونکه از برداشت بد دیگران ترسی داشته باشه..
    منم میتونستم عکسی از خودم تو پروفایلم بزارم تا همه ببینن که گردنم از مو باریکتر و دیوارم از گندم تازه جوانه زده هم کوتاه تره... باشه من سوتی ترم عیب نداره قبول و تسلیم من..
    این همون ذوب شدن در ولایته جایی که فقط یک ندا وجود داره اون ندا میشه صدای ضمیر ناخوداگاه و این ما نیستیم که مسیله رو قبول میکنیم این درون نا خوداگاه ماست.. تو به کسی که از باباش میترسه و فرسنگها ازش دوره در یک لحظه ناخوداگاه بگو بابات اومد.. ببین چه جستی میزنه.. یه جایی نوشته بود عدم توانایی در یاد گیری مثلا یک زبان دیگه اینه که ما دیورا بلند و نا مریی از ناباوری رو مقابلمون متصوریم که باعث میشه همیشه مایوس باشیم و ناامید از رسیدن به اون ور دیوار
    راستی سلام
    خودت چطوری ؟ من کمی خوب نیستم
    گیج میزنم :D
    از لطف بی‌نهایت بی‌کران دوومان عزیز بود دیگه ....
    یه شکل هندسی ساخته بودم، عکسش رو گذاشتم توی قسمت مدیریت معماری

    ایناهاش


    [IMG]
    آره اونجوری
    البته غلط مصطلح تو "ه" جای کسره است و مال من هم اندختن حروفه.. هر دو نمره کم کنن..
    ای بابا آدم اگه میتونست همیشه راه درست رو بره که این نمیشد.. ولی من در عجبم که بعضی آدما رو کاردرست میدونیم درحالی که خیلی چیزارو نمیدونن.. اونام کلی وقت تلف میکنن ولی ملت چون ازونام بدترن اونا رو تعریف میکنن..

    من نمیدونم گفتم یا نه من از نصیحت کردن و شنیدنش زیاد خوشم نمیاد.. باید نصیحت هم با زیرکی باشه.. همه این روزا خیلی چیزا میدونن و کلمات ساده رو یارای تاثیر پذیری نیست
    وای دده
    منظورم حوصله دلخواه بود که بی ح شده بود.. کلی غلط املایی داریم تو بیشتر البته...
    وگرنه من اینقدرم نمیخوام در موردی مطلبی ریز مطلب نویسی کنم.. کلیت نویسی باعث میشه دستم باز باشه... مرسی از تعریفت.. حالا این راه هست ولی خداییش یادم میره استفاده کنم شایدم اونقدر درگیرم که بیشتر دلم میخواد به مسایل حاشیه ای و غیر مفید بپردازم و ذهنم رو صرف جذب غم و غصه ها و رویاسازیهای واهی بکنم..
    حتما میرسین...
    مامانیییییییییییییییییییی

    امروز رفتم بوفه ساندویچ بخرم گفت نون تموم شدههههههههه

    من چیکار کنمممممم؟
    چیکار کنم دیگه منم این مدلیم..
    در مورد اون نامه خودمم منتظرم.. حتما وقتی به وصله دلخوات رسیدی بنویس کلی ذوق خواهم کرد که بخونم.. مرسی
    در مورد جواب سوالای بی جواب.. من یه سری تحقیقات بدون برنامه ریزی دارم.. غالبا وقتی مشکلی برام پیش میاد که نتونم حل کنم.. این عقیده رو دارم که باید حین راه رفتنم هم بهش فکر کنم و شباهت سازیایی تو جمع دیگران براش پیدا کنم تا به نتیجه برسونم.. این یه عقیده است که گاهی انجام میدم و نتیجه هم میگیرم ولی متاسفانه بعضی وقتا اونقد مستاصل میمونم که بدیهیترین افکار هم از ذهنم میپره باید تمرین داشته باشم تا ملکه باشه برام..
    مورد ازار دهنده نمیرسه عزیز.. میدونی گفتم که لحظاتی برا ادم وجود داره که حتی حرف درست هم باعث میشه براش سخت باشه... تورو نمیدونم ولی من از اینکه یه نر بخواد کوچکترین نصیحتی بهم بکنه زهلم میره و خودمم نمیکنم اینکار رو حتی برای بچه 10 ساله.. جاش کسی رو که ناراحته همراهی میکنم و کسی که خوشحاله رو بهش غبطه تا به خودش بباله یادم باشه یه نمونه برات نشون ممیدم که خیلی هم واضحه
    شبت پر از رویاهایی باش که تو عطر اقاقیای فروغ و شاملو و فریدون غرق شده و معطر
    به سلامت لحظه رفتن من هم بود.. مثل هر شب شده.. کم فرق کردم انگار. مرسی میبینمت
    بای
    نه نه زهرا!!!تو مرام من نیست زجرکش کردن.این یکی رو معاف کن..تو جون بخواه واب نذار مرامم رو زی پا بذارم
    تو فقط اسم بگو زهرا جان!!گروهی برات پودر میکنم!!!عزیزمی!!!!
    آهان!!یه لحظه مهران فرافکنی کرد جوگیر شدم!!این وجود منه!!!سرشار از صلح!!شادی و رنگ!!!خوب شدم!!
    زهرا اینجا همون جاییه که قربانیانم رو میبرم پودر میکنم!!!!!ادوست داری بریم اونجا؟؟
    ای بابا اون خطای مصطلح ابرومون رو میبره.. هی ادم نمیخواد استفاده کنه نمیشه
    اوه نه من ناراحت نیستم الان نسبتا خوبم من نسبت به اونروز حتی اونروز که جواب رو بعد از تاخیری نوشتم باز پشیمون بودم که چرا..
    چون واقعا هیچی ننوشتم واین ازارم داد..
    تو روشای خاصی داری وافعا ..حرفای جدید.. مرسی
    اینا به منم منتقل میشن ناخوداگاه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا