از قضای روزگار
غرفه ی کناریشون از کرمان بودن اونام کلی پسته دادن
البته تا وقتی وزیر اونجا بود بعدش پسته هارو جمع کردن از جلوچشم

بعد من ازاونجایی که پسته علاقه دارم

گفتم پسته میخوام
گفت یکی از بچه هاتون آذری برقصه پسته میدم بهتون
منم یکی از پسرارو اغفال کردم بیچاره رفت آذری رقصید دوسه تا دونه بهمون پسته دادن خسیسا
