thamin
پسندها
1,560

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خو كسي ازم نپرسيده بود:redface:
    اره حدود 4 ماهه ك تموم شده...شايدم بيشتر:d
    يه شركته بخش تراشكاريش:redface:
    خو تو هم بهم اواتار پيشنهاد بده خخخ:d
    به به ...تازه داري ياد ميگيري؟:d
    من اوستا شدم دارم يه كارگاهو ميچرخونم واسه خودم باو...يه نفره:redface:
    ميگم اواتارم چطوره:ا
    هوم باشه خو قربون دستت بدوز خخخ:d
    هوم يني خياطي (مغازه) واسه خودت داري؟:redface:
    اواتارم؟؟:redface:
    ببخشيد رفته بودم:redface:
    هوم خو پيژامم خوبه خو خخخخ:d
    ميگم واس خودت خياطي داري؟:redface:
    اي جان خياطي؟ لباس مردونم ميدوزي خخخ:D
    اره خدايي كار سخت حال ميده:d
    افرين عمو...من با اون چكش امرار معاش ميكنم خخخخ:d
    باو از اين اتفاقات زياد ميفته ..مرسي عمو جون
    تو چ ميكني؟
    هوم نه اون چكشه بزرگه نميشكنه..خيلي تلاش كردم بشكنمش...البته درست زماني ك لازمش دارم ميشكنه خخخ:d
    نه باو سر كار بودم...حواسم نبود زدم رو دست خودم:d
    يني درد ميكنه ها:d
    قربونت سلامتي ...هيچي چكشو محكم زدم رو دستم ورم كرده خخخخ:d
    نه ساختمونه ما فرق داره....بايد تا 9 تا دووم بياره.....:دي

    آره....اينم ميشه....
    حال ميكني تكيه كلامو......خودش ميادا به ذهنم...از عمد نميگم....:دي
    نه محاسبه با عمل فرق داره.....
    بايد تست بشه ساختمون.....:دي

    شوخي ميكنم بابائه....من ديشب وقتي خبرو شنيدم و فهميدم منطقه خالي بوده...اولين جمله اي كه به ذهنم اومد اين بود كه چه عجب خدا رحم كرده
    واقعا خوشحال شدم كه بيابون بوده
    اره ديگه...خيلي شديد بود....
    شانس نداريم كه....كوچولوهاشو ميندازه اينور...بزرگاشو ميندازه بيابون...
    من خيلي دلم ميخاست بياد اينجا...ببينم خونمون چقد استحكام داره.....:دي
    ايني كه ديروز لريزيدا
    اينورا بود...جاي خالي پيدا نميشد...همش جمعيت...الان هممون رفته بوديم پيش خدا...شما هم واسه بازمانده ها...كمك ميفرستادين....:دي
    اره...خيلي باحال بود...البته اون موقع گارد گرفته بودم كه فرار كنم....
    اما ديگه شديد نشد....
    جدي گرفتيا....بياد خبر ميكنم...فعلا شوخي ميكنيم....:دي
    با تو ميحرفيدم اون سري تو زلزله اذربايجان؟
    كه يهو زلزله شد...بهت گفتم اره؟
    من اينروزا تو خونه خيلي ساكتم....فك كنم زلزله بشه بي سر و صدا پا شم بيرون...هيشكي را خبر نكنم....:دي

    اما جالبه ها....من چند بار بودم موقع زلزله هيچكدوم در نرفتم بيرون...ادم خوشش مياد....:دي
    اتفاقا من ديشب بهش فك ميكردم
    خوابم نميرد...همش به نكاته منفيش فك ميكردم...ديدم تنها حسنش اينه كه زلزله بياد بيداريم...
    بعدم ديدم تازه اينم حسن نيست...چون ما كه از خدامونه بميريم...به اينم نميرسيم....نا خوداگاه در ميريم بيرون...:دي
    درسته....
    خوبه ديگه...تو اين اوضاع كه هر روز يه جايي زلزله مياد...ميتونه كارايي داشته باشه...زنده ميموني....:دي

    معين؟...اهان...اره اينم ميشه.....
    خوبه كه گردن ميگيري....:دي
    آره شايد.....
    حتما بهش فشار اوردي ....واسه همينه
    با اين حساب...كلا مريضيم بابا....خدا شفامون بده...كه اونم نميده....تفريحش ماييم....:دي

    جدي....
    نه من مهره هام سرجاشه و محكم.....:دي
    خوبه...
    اره ديشبم ديدم تا 2 و خورده اي بيدار بودي....بعد رفتي....
    منم ميخاستم برم...مهديه اومد...ديگه موندم تا 3....:دي

    ادم دير بخابه اين ميشه ديگه....تازه من 4 5 خوابم ميبره...ميرم تو جام كلي غلتك ميزنم....:دي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا