T
پسندها
724

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پیش از اینت بیش از این اندیشه عشّاق بود

    رأی لازم داشتی، بازار حرفت داغ بود !


    گفت حافظ مصرع دوم چرا کردی خراب

    مهر ورزی تو با ما شهره ی آفاق بود
    سلام.
    از کی؟حجت الاسلام؟
    حرفای دیروزش خوب بود.
    درود خدا بر دانشگاه تهرانیا:);)
    میگه دوست ندارم اونایی که دارن با من حرف میزنن لکنت زبان بگیرن.
    میگه من دهن منتقدان رو نمیبندم.

    چند سال عباسی با قید وثیقه آزاده.
    واقعا دهن منتقدان رو نمیبنده.
    نورِ جان در ظلمت آبادِ بدن گم کرده‌ام

    آه از این یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌ کرده‌ام . . .


    چون نمِ اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک

    خویش را در نقشِ پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌ام


    از زبان دیگران درد دلم باید شنید

    کز ضعیفی ها چو نی، راه سخن‌ گم‌ کرده‌ام


    شوخی پرواز من رنگ بهار نازِ کیست؟

    چون پر طاووس خود را در چمن‌ گم‌ کرده‌ام


    چون نفس از مدعای جست و جو آگه نی‌ام

    اینقدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌ام!


    بیدل دهلوی- با مقدار زیادی تلخیص
    دعا برای انسان، هم مطلوب است، هم وسیله؛ یعنی دعا همیشه برای استجابت نیست.

    اگر استجابت هم نشود، استجابت شده است.

    دعا خودش مطلوب است!

    شهید مطهری
    ___________________

    التماس دعا.:gol:
    رساله آیت الله سبحانی :

    (مسأله 1256) اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه براى او تحمل تشنگى موجب عُسر و حَرَج است، مى تواند به اندازه اى كه رفع مشقّت كند، آب بياشامد و روزه او باطل نمى شود).

    -----------------------------------------------------------
    پی نوشت : بماند !:gol:
    معنای باز بودن باب اجتهاد، این است که در هر عصری می توان حتّی بر خلاف نظر اجماعی فقیهان، نظر مستدل و روشمند جدیدی را ابراز کرد. (1)

    وی این سخن را که اجماع فقها در هر عصر می تواند تعیین کننده ضروریات اسلام باشد، سخنی صد در صد بیگانه با طبیعت اسلام معرفی می کند و می گوید: در اسلام نه کلیسا وجود دارد و نه دگما. به جای کلیسا، مجتهد صاحبنظر وجود دارد و به جای دگما، فتوا .(2)

    ---------------------------------------------------
    (1)مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص244
    (2)همان

    ---------------------------------------------------
    پی نوشت: پُستی که قرار بود در تاپیکی گذاشته شود اما حذف شد.
    در قدمت سر بنهم تا که بیایی

    دل برده ای از دست من جانا کجایی


    بیا ای نسیم آرزو، برای دلم قصه بگو از خاک کویش

    که من بیقرارم کوه به کوه در جستجوی-ش



    به شهر غمت خانه کنم

    کجا بی تو کاشانه کنم


    که شد در رهت جان من، بیقرار رسیدن


    چه آتش زدی در دل من

    که دل میدرد جامه ی من


    بگو ای نسیم سحری

    کی برسرم میگذری

    خدارا پریشان توام بر من بیفکن نظری



    بهارا کنار من بمان

    مگر باشم از جور خزان

    همسایه ی تو در سایه ی تو



    نداری خبر از لاله ها پریشانی آلاله ها

    کزین غم بگریم چودانم بجان بار گران



    به زلف خیالت به شهر وصالت دلم رهسپارت

    به شوق بهاران چنان باد و باران دلم بیقرارت


    دلا مژده داد که این بیقراری نشان بهار است


    به افتخار عمو خسرو که چقدر زیبا و ساده گفت :

    تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقمند کرده ای مسئولی . . .
    خب دیگه... اگه سوالی نیست، تخته رو پاک کنیم بریم سراغ مبحث بعدی!:)...:D:gol:
    بله... تفسیر: "واقعاً همینه ها... با خاک یکسان شدم"!

    پ.ن: اگه دقت کنید، پرسپکتیو دید پرنده ی مقتول نشون میده که ایشون با خاک یکسان شده. :cool:
    ...سلام :gol:


    برادر زاده های من ، ببینید ...


    بــــدرود ...


    حلال کنید :gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا