الهي!
نه من آنم كه زفیض نگهت چشم بپوشم،
نه توآنی كه گداراننوازي به نگاهی.
دراگربازنگردد،نروم بازبه جایی
پشت دیوارنشینم،چوگدا بر سرراهی.
كس به غیرازتونخواهم، چه بخواهی چه نخواهی.
باز كن در،كه جزاین خانه مرانیست پناهی...
خدا وندا
می شود درونم را با نیم نگاهی صفا دهی
می شود درون تمام انها که تو را صدا می زنند زیبا سازی
و از خود مملو سازی
اگر به جز تو برای غیر تو گفتیم و عملی انجام دادیم
ببخش
خستگی همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین آخرین جرعه های امید است
وقتی لیوان تا به لبت می رسد از دستت می افتد
و تو می نشینی بر کف آشپزخانه
و بغض های هزار ساله ات را می شکنی …
زار زار …