ها سارا جان دقیقا یه همچین جریانی پیش اومد

سر کلاس گیج و منگ بودم،لامصصصصب کلاس هم تموم نمیشد!
آره ترم پیش "دینامیک"داشتم،این ترم "ترمو دینامیک" دارم.فرق دارن.زمین تا آسمون
آجی یعنی از دیشب تا الآن هر چی تولده از تو حلقومم کشیده شد بیرون.
آجی بخدا قسسسم *اره شدم

از دیشب تا الآن هر چی غورت بدم،اینگار دارم آهن غورت میدم

اینقدر درد میگیره.همه کار هم کردم.غرغره،لیمو شیرین،آب هویج،چای داغ،قرص،بخدا قسم هیچی آمپول نمیشه.
باید دیشب میرفتم دکتر یه یک میلیون و دویست میزدم مثل بچه ی آدم خوب میشدم

فقط دیشب که از خواهرم پرسیدم،ترسیده بود که من برم دزفول آمپول بزنم و حالم بد شه،بهم اشاره نکرد که بایستی آمپول بزنم و گفت فعلا نزن.من هم فکر کردم نیازی نیست،نزدم،دیشب از درد مُردم!
له شدم،له!
دمت گرم،میگم من اگر عروسی میکردم چه میکردید؟!

دمتون گرم
