دقیقا . . .
.
.
شب خوش
.
.
شب خوش
-
نه، امیر همیشه همینقدر مهربونه :دی
مث بقیه که نیست که تولدشون هم به آدم کادو که هیچی، کیک هم نمی دن :دی
.
.
سهراب حق نداره از زهلایی نازم دلخور باشه...شاید یادش رفته خو...چه هممون پی دلخوری می گردیم ما ...
برو به سلامت...مرسی سهراب جان...عرضی نیست..شب و روزت خوش.خواهش می کنم...
گرفتم ... پ چی فکر کردی:دی
اسنادشم موجوده...:دی
زهلا منبع انرژی منه...نگو ناراحته که ناراحت میشم ...
...معصومه جان بهم لطف دارن...ولی یکم سرم شلوغه..به خاطر کارهام...عذر خواستم که نمی تونم زیاد باشم مهمونی شون.اخلاق کی خاص و خوبه؟
.
.
من؟؟
.
.
شما چه خبر؟ دیشب جای شما و زهلایی خالی...کلی پروفایل امیر شیطونی کردیم :دی
تازه بالاخره امیر به من چای داد
خدا رو شکر که خوب می باشی ..انشاالله همیشه خوب باشی...
منم خوبم...مرسی...یکم خسته شدم...این کارهام هیچ تمومی نداره...بریدم دیگه...
سلامتی...
دپرس نباشین خب...یه بداخلاق کمتر :دیسلااام آقا سهراب...خوب می باشی آیا؟ مرسی
دیشب؟؟؟؟من که دیشب نیومدم باشگاه اصلا!
بعدترشم سلام
بعد ترترشم بدک نیستم تو خوبی؟
بعد ترترترشم هیچی
شما هیچ جا نمیری
شیرفهم شد؟ :دی
چقدرم پیدا کردی
نخواستم دیگه
پشیمون شدم.
شبت بخیر
اهان
گویا ادمین برای همه دارن اینکارو میکنن کم کم
منظورم همه ی مدیرانم هست.
من پایم؟
به قدر کافی بابت رفتن سپید و شقایق ناراحت هستم.
سلام
ممنون
چی کم شده؟
این چه حرفیه؟
نه قرار نیست کسی اخراج بشه.
بی جنبه
بی ظرفیت
:دی ...
شب بخیر...
............
سلام
کاری پیش اومد مجبور شدم برم....
یه باشگاهو داشتیم برای فرار از دنیای واقعی و مشکلاتش اونم خودش شده منبع غمآره که می شناسمت:دی
تارشم اسم و فامیل راستی تو هم میدونم:دی
من که این اواخر با تو خیلی بد شده بودم ... ممنون اگر به دل نگرفتی...
حالا نمی گم :دیمنم ناراحتم...نپرس.علیک سلام پسر بد؟ سلامت کو؟ :دی
هیچیییییییییییییی, امشب خیلی دلم گرفته!! اومدم دیدم اونطوری گفتی بیشتر گرفته شدددددددد
سلام, مرسی!!! شما خوبیییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
شرمنده
علت رفتن من این بود که داشتم معتاد میشدم به باشگاه...که اونم راه حلش چند هفته نیومدن بود!
فک نمیکنم مشکل شقایق و سپید این باشه!!...نمیدونم ولی حس میکنم سپید هم میخواست کلا نت رو یه مدت بذاره کنار....اینو از حرفاش برداشت کردم ولی در مورد شقایق واقعا نمیدونم چش شده؟!!اون خودش کلی برای نرفتن سپید تلاش کرد....نمیدونم از چی انقدر ناراحته؟!!
خیلی دلم گرفت خیلی
من شاید خیلی وقت پیش فکر رفتن بودم....چند هفته ای هم نیومدم....اما باز دلم طاقت نیاورد...اینجا تنها فرومیه که توش راحتم...دوستای خوبی دارم ولی کم کم انگار باید رفت چون همه دارن میرن...
نمیدونم دلیلشون برای رفتن چیه؟گاهی ادم انقد از یه اتفاق ناراحت میشه که راهی جز این نداره....ولی اینم میدونم که نباید تو ناراحتی تصمیم گرفت...شقایق یه بار دیگه هم میخواست بره ولی باز بررگشت امیدوارم این بار هم برگرده
دیگه هیچی برای گفتن ندارم
مثل رفتن سپید جا خوردم.....خداحافظ -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
