.Soheil
پسندها
4,993

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام داداشی خوبی ؟
    ببین خودت هم میای سلام نمیدی میریییییییییییییی
    خوب بعدش میگی آجی هم آجی های قدیم .... حالا من هم میگم داداش هم داداشای قدیم!!!
    :)

    بله دیگه تا وقتی آجی خانومی باشه من و یادت میره دیگه ....

    :-(
    سلام سهیل جان
    ممنونم بابت تبریک عید
    ببخشید یه چند روزی نبودم شرمنده [img]

    [IMG]
    سمیرا تو صفحت یه دیوان شعر پیاده کرده


    برو چاپ کن بفروش
    مشاور خانواده سیاوش. 24 ساعته در خدمت شما. با ویزیت رایگان
    آنقدربلندی
    که دستم نمیرسد
    از جیبهایت ترانه بردارم
    آنقدر دوری
    که نمیدانم
    برای دیدنت
    چند حادثه بمیرم
    آنقدرپیدائی
    که نمیدانم
    در خواب کدام ستاره قطبی
    گم ات کرده ام
    با این همه
    حرف نیامدنت که می شود
    باران را
    ورق میزنم
    که بیائی :-*
    گاهی چنان دلتنگت می شوم

    که راه را گم میکنم

    و آنچنان در با تو بودنها غرق می شوم

    که فراموش میکنم نیستی

    می دانی هنوز باور ندارم که رفته ای

    تو جاری هستی مثل هوا مثل لحظه

    و همین باور رفتنت را به تاخیر می اندازد
    عاقبت روزی مزار سرد من

    مأمن دنجی برايت می شود

    عکس من با آخرين لبخند محو

    شاهد شب گريه هايت می شود




    می گذاری سر به روی گور من

    سنگ قبرم می شود دنيای تو

    از تمام آنچه با هم داشتيم

    ياد من می ماند و فردای تو




    با خودت آرام نجوا می کنی

    شعرهايی که برايت گفته ام

    قلب بی تابت پریشان می شود

    تازه می فهمی چقدر آشفته ام!




    می شوی دلتنگ من ، اما چه سود ؟!

    آن زمان که فرصت دیدار نیست

    بعد من حتی رفیق دست ِ تو

    سیم های مشکی ِ گیتار نیست




    لمس خواهد کرد انگشتان تو

    نام ِ این "از زندگی خط خورده" را

    چشم زیبای تو گریان می شود

    هر کجا بیند گلی پومرده را . . .


    بچه جان چشما تو گذاشتي خونه ما نميگي موقع راه رفتن ميخوري زمين؟
    بيا...
    صحيح و سالم پسش آوردم
    فقط اشكاشو پاك كن
    سهم من از دنیا نداشتن است تنها قدم زدن در پیاده روهای شهر دود و فکر کردن به کسی که نبوده



    او مهربان است،
    آنقدر زیاد که دلش نمی‏آید
    ابراز عشق هیچ‏کس را بی‏پاسخ بگذارد.
    چه کنم؟
    خودم هم خوب می‏دانم که
    هیچ‏کس را به جرم مهربانی گردن نمی‏زنند
    بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
    اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
    برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
    تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
    چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
    عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
    پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
    یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
    امروز هم گذشت
    با مرور خاطرات دیروز
    با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
    و من شتابان در پی زمان بی هدف
    فقط میروم ..فقط میدوم
    یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
    گرمی مهر تو را میخواهند
    غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
    میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
    صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
    فقط صدایی مبهم
    قول داده بودی برایم سیب بیاوری
    سیب سرخ خورشید
    سیب سرخ امید
    یادت هست؟؟؟
    و رفتی و خورشید را هم بردی
    و من در این کوچه های تنگ و تاریک
    سرگردانم و منتظر
    برگی از زندگی ام را ورق میزنم
    امروز به پایان دفترم نزدیکم
    > دوستت دارم حتی اگر مرا دوست نداشته باشی و این در دوست داشتن من تاثیری ندارد...
    > چطور میتوانم کسی که زندگی را برایم معنا کرد... تاریکی های دنیا را از من دور کرد فراموش کنم و دوست نداشته باشم...
    > که دنیای ما بد دنیایی است... که در آن،
    > هر کس تو را دوست میدارد، تو او را دوست نمیداری و هر انکس که تو او را دوست میداری، تو را دوست ندارد...
    > اما...
    > من در هرحال تو را
    > دوست میدارم ...
    > و
    > دوست خواهم داشت...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا