چه نا زیباست آن عشقی که معیارش زمان باشد و یا آن "دوستت دارم" که جادوی زبان باشد چه نا زیباست در سویی بخندد با کسی با لیلا و در سویی دیگر مجنون دلش با دیگران باشد چه دلگیر است ایامی که عاشق در تب دلبر، و دلبر بی خبر سرگرم بزم ناکسان باشد! به یک آنی دلی را بشکنند و ریشه ای سوزند که این حق مسلم از حقوق دلبران باشد! برای هر کسی از عشق تعبیری دگرگون شد به قول رابعه "این بحر، بحری بی کران باشد"* یکی چون یوسف کنعان به معشوقان شرف بخشد یکی بی آبرو همچون زلیخای جوان باشد نه هرگز عاشقی لایق شود بر وصل معشوقی که این ناکامی از اول به کام عاشقان باشد! تو ای فرهاد بی آلایش از کوهت بزن فریاد همان بهتر که این شیرین دلش با خسروان باشد...