Sina.
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • برای نزدیک شدن به تو به کلمه ها احتیاجی ندارم و منت جاده ها را نمی کشم... می دانم اگر دستهایم خالی از دانه های اشک و تسبیح هم باشد به حرف هایم گوش می دهی و مرا از نیایش محروم نمی کنی ...
    آنقدر ابرها را می شمارم تا به مرزهای مقدس گریه برسم ...
    آنقدر تو را صدا می کنم تا دروازه های ملکوت به رویم باز شوند ...
    بی تو قدم زدن در زیر باران زیبا نیست ...
    بی تو آسمان را باید مچاله کرد و دور انداخت !
    بی تو قطار ها در شب گم می شوند و به ایستگاه صبح نمی رسند ...
    .
    .
    .
    بی تو هیچ کسی عاشق نمی شود ...!


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!
    در حضور خارها هم ميشود يک ياس بود
    در هياهوي مترسگها بر از احساس بود
    ميشود حتي براي ديدن بروانه ها
    شيشه هاي مات يک متروکه را الماس بود


    از نور آموختم ؛

    كه سكوت كنم ...

    و از سكوت ؛

    كه پذيرا باشم ...

    راهی طولانی در پيش است ...!
    سلام آقا سینا.....از آشنایی با شما خوشبختم.....

    من دیگه باید برم....آخه خیلی وقته که اینجا ........
    مرسی سینا جان ممنون بد نیستم..
    خوش اومدی اینورا..
    سلام اقاي مهندس حالتون چه طوره؟ كم مياين وميرين.چه قدر دوووووووست دارين.
    سلام مهندس کجایی؟
    خوبی؟
    من که ندیدم زیاد حرف بزنی :surprised::eek: :confused:چرا اینو نوشتی برا شغلت :redface:


    این برگ زرد را می پرستم!
    مثل باران.
    مثل هوای ابری.
    مثل سرمایی که کم وبیش گرم است!
    مثل شاخه های عریان.

    من...
    پاییز پرستم!
    با مذهبی به نام عاشق.

    این شب ها،این دور وبر
    حادثه تغییر دین فراگیر است.


    حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم !

    می میرم ، دوباره زنده ام می کند ...

    ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم !

    می نویسم ، خط می زنم ...

    خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم !

    فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ...

    ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم !

    خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ...

    در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ...

    .

    .

    .

    از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...!


    ستاره
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا