بارون امشب توی ایوون ، مثل آزادی تو زندون
بی صفا بی تحرک بی ریا بود ، توی زندون میکنه جون
مرد با همت میدون ، توی فکر رای فرجام امیره
بی سرانجام ،نداره حتی رفیقی ،که بگه دردشو
درد دیدن و نگفتن ، بی سرانجام توی فکر آسمونه
که بباره ، بلکه تو قطره ی بارون
بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه حتی اشک هم ،دیگه فایده ای نداره