دفعه بعد حلوا میزنیم تو رگ داداش...
..
خو به همه نگفتم ...وولا خو اصن رفته بودم فضا فوضولاش صف کشیدن یکی یکی پشت سر هم هی میپرسن...هی میپرسن...
امروز بابام میگه بیا این خونه مهمون داریم. میگم بابا کیه از دوستات کسی اومده ..میگه اره زود برو الان میام...
رفتم تا دم در دیدم خدایا فامیلا ریختن تو خونه زن و بچه ...حالا منم با شلوارک

برگشتم گفتم بابا تو برو من بعدا میام ... گفت اگه الان نیای دیگه پسرم نیستی..
گفتم خدایا چی شده ک این اینطوری میگه.. منم شلوار پوشیدم رفتم...هنو ننشستم بابام نیگا میکنه اشاره میده میگه ب نظرت چطوره؟