مرسی لطف داری شهابی ، همین که خودتونو میبینم انگاری گوسفند کشتن زیر پام
منم که خوب ِ خوبم ممنون ..
تو همیشه به دوستات لطف داری پسر بامحرفت
بلی بلی ، آخه اولش تهران بودیم (خونه ی خالم) ، بعدش رفتیم رشت عروسی پسرعمه ی مامان ، از اونجام شمالگردیمون شروع شد ، اینه که طول کشید
چشمات زیبا میبینن قابلی نداشتن