sey
پسندها
272

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برآنچه گذشت

    آنچه شکست
    آنچه نشد
    آنچه ریخت
    حسرت نخور
    زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد . . .
    .
    من اينك در رواق كهكشانها

    در آواي حزين كاروانها
    در آن رنگين كمان پير و خسته
    در آن اشكي كه بر مژگان نشسته
    در آن جامي كه خالي مانده از مي
    در آوايي كه برميخيزد از ني
    نشاني از تو مي بينم ،
    سراغي از تو مي گيرم
    من اينك در رواق كهكشانها

    در آواي حزين كاروانها
    در آن رنگين كمان پير و خسته
    در آن اشكي كه بر مژگان نشسته
    در آن جامي كه خالي مانده از مي
    در آوايي كه برميخيزد از ني
    نشاني از تو مي بينم ،
    سراغي از تو مي گيرم
    عشــق اگــر خـط مــوازي نيسـت،چيسـت؟


    يـ ـا كتـاب جملــه ســازي نيســت،چيسـت؟!


    عشـق اگــر مبنــاي خلــق آدم اســت

    پـس چــرا ايـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

    پـس چــرا خـط مـوازي مـي شـود!!!

    از چـه رو هــر عشـق،بــازي مـي شــود؟!
    گفتي: " دور مرا خط بکش؟" کشيدم...حالا تو در محاصره ي منی
    وفايت با جفايت هر دو نيکوست چه فرق مي کند چون دارمت دوست بين از تو چه پنهون دلم هواتو کرده هواي صحبتهاي تو آشنا رو کرده مي خواهم هزارويک شب بشينم پاي حرفات نگاهمو بدوزم به اون غنچه لبهات بين از تو چه پنهون قشنگم نازنينم نمي خوام نمي تونم که دوري تو ببينم توي چشماي قشنگت يه آسمون ستارس تبسم رو اون لبات برام عمر دوبارس شيشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسي نقش تو را خواهد شست
    چرخ و فلک مي خواستيم، فلک نصيبمون شد -ساده , ساده بوديم کلک نصيبمون شد

    دنباله يک حقيقت تو آينه ها مي گشتيم اما تو قاب گريه ترک نصيبمون شد
    مي دوني اگه صخره و سنگ تو مسيره رودخانه ي زندگيت نباشه صداي آب اصلا قشنگ نيست؟
    ما واسه هم مثه کتاب میمونيم. وقتی به انتها میرسي میرن سراغ یکی دیگه پس مراقب باش به دست هرکس ورق نخوری
    اگر خواهم غم دل با تو بگویم
    تو را تنها نمی یابم
    اگر تو را تنها بیابم
    جایی نمی یابم
    اگر جایی پیدا شود و تنها هم تو را یابم
    ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم...
    جایی که ازدواج بدون عشق باشد؛ حتما عشق بون ازدواج نیز خواهد بود.
    کاش می شد با ساحره ها کاری به حال دل کرد که ديگر عاشقی نبيدند.
    هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..
    هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم..
    پرسیدم:
    چرا گریه می کنی ؟
    گفت :
    دلم گرفته تحمل نا مهربونی ها رو ندارم .
    گفتم:
    ولی زندگی برا من قشنگه ،
    سختی هامو یه پیام از طرف خدا می دونم ،
    دردامو هیچ وقت بزرگ نمی دونم ،
    از هر فرصتی برا شادی و خنده و خوشی استفاده می کنم ،
    دلم پره از امید ، مگه دیروز که این همه غصه خوردی امروز اتفاقی افتاد ؟
    ولی لذت شادی و دلخوشی من سالهاست که با منه .
    نفس عمیقی کشید و گفت :
    اشتباه می کنی ، زندگی فقط خنده نیست ،
    خیلی موقع ها باید گریه کرد تا معنی خنده رو فهمید ،
    درک شادی بدون غصه ممکن نیست ،
    باید معنی شب رو درک کنی تا روز رو با تمام وجودت احساس کنی ،
    زندگی نصفش خنده است و نصفش غم و ...

    نگاهی به قیافه من کرد و بلند شد و رفت .
    و من ساعتها درباره حرفش فکر کردم ...
    و در آخر به طرز فکرش خندیدم !
    چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینم و تو خودت را در آینه من آبی بیا برویم باورمان را قدم بزنیم تا شانه های خیابان خیال کنند جنگل و دریا بهم رسیده اند !؟
    چه بی تابانه می خواهم ات ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری!
    چه بی تابانه تو را طلب می کنم!

    بر پشت سمندی
    گویی
    نوزین
    که قرارش نیست.
    و فاصله
    تجربه یی بیهوده است.

    بوی پیراهنت،
    اینجا
    و اکنون
    کوه ها در فاصله سردند.

    دست
    در کوچه و بستر
    حضور مانوس دست تو را می جوید،
    و به راه اندیشیدن.
    تو به رویاهای من خندیدی

    لطف کردی مهربان لااقل با آن همه پیمان که بامن بسته ای


    صادقی!


    صادقانه باورم کردی که من دیوانه ام...

    آه افسوس که من خواهان آن پروانه ام.
    من در اوج شکستن به پیروزی نمی اندیشم
    و خانه ام را روی پایه های شکسته بنا نمی کنم
    می شکنم خورد می شوم
    شاید فردا از نو بنا شوم و شاید نه
    به بودن یا نابود شدن فکر نمی کنم
    با ذهنی خالی به شکستن ادامه می دهم. ...
    هيچ وقت عاشق كسي نباش
    او را دوست بدار
    چون عشق خيلي زود به نفرت تبديل ميشود
    اما دوست داشتن چيز ديگريست
    گناه دوری ات نیست..من وقتی با تو بودم نیز...دلم برایت تنگ میشد...
    نیاز به دوست داشتن ,
    نیاز به دوست داشته شدن ,
    نیاز به پس زدن پرده های تاریکخانه دل
    نیاز به تنها گذاشتن تنهایی ها
    و نیاز و نیاز و نیاز
    چیزی در درونش خالی شده بود و چیزی جایگزین تمام نداشته هایش
    تلاقی یک نگاه و تلاقی تمام احساسات خفته درونی
    تمام تفسیرهای عارفانه اش از زندگی و عشق در تلاقی آن نگاه شکل دیگری به خود گرفته بود
    می ترسید
    می ترسید از اینکه توی اتوبوس کسی صدای تپیدن های قلب فشرده اش را بشنود .

    مرد غریبه همه جا بود
    با نگاه نافذ مشکی و شالگردن قهوه ای اش
    تمام خنده هایم را نذر کرده ام
    تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

    عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد
    آه
    رسیدن،
    چیزی را درست نمی‌کند
    وقتی
    قرار نیست
    پابه‌پایم بیایی
    هوس بازان کسي را که زيبا مي بينند دوست دارند اما عاشقان کسي را که دوست دارند زيبا مي بینند.
    هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد چند تا دوسم داري يه عدد بزرگ ميگفتم...
    ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري گفتم : يکي !!!
    ميدوني چرا ؟چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که ميشناسم ...
    دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه يکين ؟
    ماه يکيه ... خورشيد يکيه ... زمين يکيه ... خدا يکيه ... مادر يکيه ... پدر يکيه ... تو هم يکي هستي ... وسعت عشق من به تو هم يکيه ...
    پس اينو بدون از الان و تا هميشه : يکي دوست دارم
    یه لحظه هایی هست که دلم برات تنگ میشه اسم اون لحظه ها رو گذاشتم (همیشه)
    عزیز من قسم مگر،که مرگ من تو را دگر،ز قلب من جدا کند

    فدای چشم مست تو،اگر براه عشق تو،خدا مرا گدا کند

    ای نفسهای تو عاشق،ای تو خوب موندنی

    زنده ام با نفس تو،تو همیشه با منی

    مثل شبنم رو پر گل،منو با خودت نگهدار

    سینتو گهواره ای کن،برای این تن تب دار

    یاس عاشقی رو بردن،منو از خودم جدا کن
    بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

    آسمان پر باران چشم هایم

    بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

    بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

    وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا