هی روزگار
آره میدونم
این فقط یکی از کارام بود
پروژم با هایسیس و matlab به طور کامل مونده
مرسی سارا جون
شما هم
آره میدونم
این فقط یکی از کارام بود
پروژم با هایسیس و matlab به طور کامل مونده
مرسی سارا جون
شما هم
-
سلام خوبی؟
به به
چه عجب تشریف آوردین.
به شما خوش بگذره به ما هم خوش میگذره.نه چجوری؟
سلاام سلاااااام
خووووووووبی ؟
من جایی نمی رم
وقتی دوستم برگرده منم برمیگردم ( الان اخراجه ) و من هستم تا در زمینه حمایت و اعتراض به یه سری اقدامات ادمین فعالیت کنم
راستی، فردا کلی کار دارم باید تحویل بدم، 25 درصد بیش آماده نکردم
فردا نمیرم یونی
نظر لطفتونه.
امیدوارم زود زود بیای خبرای خوش به ما بدی.
خب سارا جان اگه امری با من نداری دیگه کم کم برم.
زیاد فکر نکن بهش ایشالا حل میشه
روز خوبی داشته باشی
حالا منو قابل نمیدونی اون قضیش فرق میکنه.
هر جور راحتی .امیدوارم هر چه زودتر مشکلت حل بشه.
معلوم شد یه چیزی پیش اومده
بگو دخترم چی شده؟
سلام
ممنون.........چیزی شده سارایی..............همچین روبراه نیستی امروز؟
کدوم دنیا اذیتت کرده فامیلشو بگو برم حالشو بگیرم
عیدت مبااارک
خوووبی ؟
کجایی ؟ چرا چراغ خاموش شدی
سلام سارا جان خوبی؟
کجایی؟دلمان میخواهد کمی اذیتت کنیم؟امیدوارم مشکلی پیش نیومده باشه
راستی عید سعید قربان رو هم به خودت و هم به خانواده ی محترمت تبریک میگم.
تق تق...............کسی خونه هست؟
این باشگاهه هی بهم میگه جوجو، ساعت سی دقیقه و اندی
خیلی فوضووله، تو کار مردم دخالت میکنه
فلنی
نه والا
هنوزم افرادی اینجا از این کلمه استفاده میکنن
من نه، ولی وقتی کنار بابا بزرگ میشینم، بعضی کلمات رو باید برام ترجمه کنن
بدبختی = خودخوری = هیچی نخونده باشی
شب خوبی داشته باشی
خود درگیری نه
خودخوری خیلی واژه بهتریه، یا برا من البته !
من برم
خستم
سرم درد میکنه
فکر پروژه هم اعصابم رو خورد کرده
اصلن روش کار نکردم، 2 هفته دیگه باید تحویلش بدم
شبت قشنگ
به سلام
خوبی ؟
آره، دقیق میدونم یعنی چی
من یکی شدید از اینا که گفتی دارم
الان حوصلم از درس سرید، اومدم باشگاه
صندلیق یعنی سنگدون، از اون کلمه‌هاست که اصن تو نت پیدا نمیشه
به به سارا خانوم, خوبی؟
امتخان ها تموم شد یا درگیرید هنوز؟
سوال:
صندلیق یعنی چی ؟
هر چند وقت یه بار اینو از بچه‌ها می‌پرسم
اگه گفتی
هيچ نظري ندارم!!!! آخر ترمو بگوووو!!
شب بخیر
سلام. خوبی؟
ما دیگه عادت کردیم.
قدم میزنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...
آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
سارا عجب امتحاني داديما!!!!!
هی خیلی بد اخلاق شدیا
سلام سارا خانوم گل
حال احوال؟
سلام سارا جان. تو که همیشه امتحاناتو خوب میدی.
اون که اصلا اسمشو نیار. حالا یه عکی میگیرم مبذارم.
کتابفروشی بهم نمیده. -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
