ببین آپاچی الان نقش سرور اینو ایفا میکنه خب بعد من باید ای پی رو که اون باهاش کار میکنه بزنم تا پراسس میکر بیاد بالا ولی میزنم نمیاد...نمیدونم چه مرگشه
دررررررررررررررررررررررررررررسته...ترکوندی پروفمو که
این داشت خوب پیش می رفتا حالا میگه آی پی که اونجا نصب کردی بزن تو مرورگر باید یه صفحه باز شه برای ادامه ی نصبش ولی هر چی میزنم نمیاد ...گیج شدم...آخراشه ها
ستاره دیده فروبست وآرمید، بیا
فروغ نوربه رگ های شب دوید، بیا
زبس به دامن شب ،اشک انتظارم ریخت،
گل سپید شکفت وسحردمیدبیا
شهاب یادتو،درآسمان خاطرمن
پیاپی ازهمه سو،خطﱢ زرکشید ،بیا
زبس نشستم وباشب حدیث غم گفتم
زغصه رنگ من ورنگ شب پریدبیا
به وقت مرگم، اگرتازه می کنی دیدار
به هوش باش که هنگام آن رسیدبیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحردانه دانه چید بیا
امید خاطر(سیمین )دل شکسته تویی!
مرامخواه زین بیش ناامید بیا!
تقدیم به خدایی که در این نزدیکی است:
امشب گمان کنم که خیال تو بر سرم زده
که این چنین شاعرانه شده است حال من
با ماه شروع شد این خیال....
و من همچنان بدان خیره مانده ام
گویا تمام وجودم را خشک کرده اند
در آن زمان که تنهایی بین ما شدت گرفت
این حس عجیب خدایا چه باشکوه
در قلب من نشست و من هنوز به حیرتم
اکنون که من و تو چه زیبا ما شدیم
دیگر شکست فاصله ها
آتش گرفته است این خود فرعونیم
باشد که وجودتو آرامش قلب من شود
این لحظه را با هیچ چیز عوض نمیکنم...خدای من...
سلام ای شبهای روشن
سلام ای صبح آدینه
سلام...راز و نیاز با یار
خداحافظ روزای غم خوردن...
سلام ای مهر خداوندی
سلام ای اعتقاد وپایبندی
سلام...روشنای جان
خداحافظ تردیدهای من...
سلام،اسم خداونده...سلام پر از صلح ولبخنده
سلام سلام خانم...
خوبین؟زهرا خانم میگفت دلتون گرفته...از چی دلتون گرفته...بابا دنیا اصلا ارزش هیچی رو نداره...
قابل شما رو نداره...
میخوای یه شعر با موضوع سلام بگم؟؟؟دلت وا شه:دی
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد