بازاومدم درخونت
آمدخبرکه من خبری دستوپاکنم
برقلب مرده ام شرری دستوپاکنم
من ازعمرم چیزی نفهمیدم من هنوزمشکل دارم
ناشکرنیستم نمیگم اونم که نشد
مهربون من مولای من
من مناجات کردن درخونه خداروبلدنیستم
بچه تر که بودم حالوروز بهتری داشتم هرچی میگذره حالوروزم بدترمیشه
اگه توبخوای خوب بشم واست کاری نداره ای مهربون..............