REZA.KHOSHROO147
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم

    من نمیخواهم،بیا ساقی تماشایت کنم

    بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن

    کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم
    متــــاسفانه!!
    تازه فهميــدم ((موفق باشيد)) آخر برگه امتحان، . . .
    در جواب تمام خسته نباشيد هايي هست كه وسط كلاس به استاد مي گفتيم :|
    نصيب من ز درختانتان نشد يک سيب
    شما که بابت هر سيب کدخدا داريد
    ولي دلم به هواي شما غزل گفته
    براي اين دل درد آشنا که جا داريد؟
    سلام....قابل شمارو نداشت..........مرسی برای نوشته قشنگ و پر مفهومتون..........:D
    آی ملت به همان تاریخی که بر ما گذشته است سوگند، بدبختی ما نه فقط از اکثریت نادان،که از اقلیتی خائن است..خوب همین حرف ها را می زنی که انگ می زنن که ترویج خودکشی می کنید.شرکت های تولید کننده آنتی ویروس ها مهم ترین عاملان پخش ویروس های رایانه ای هستند". این را به یاد داشته باش.داستان عمیق و کثیف و دامنه دار است.پس سوال نکن که چرا "شر" شدی.تمامی این سیستم، ازفلان رئیس منتصب تا جن گیر های دولتی "خیر " هستند.تمامی کسانی که جهان و انسان را به شکل عروسک هایی در حد باربی های ***ی یا چادری می خواهند خیر هستند.هرآنکه آزادی را بر نمی تابد،از استالین و هیتلر گرفته تا قذافی وخمینی خیر مطلق بودند.مگر سلاح اینها جز اخلاق و کتاب های مقدس و ریسمان های مرئی و نامرئی ایدئولوژی بود. چه فرق می کند که با" ام تی وی" و "ویوا" یا تالک شو و ها وسریال های کمدی احمقشوی یا با "فارسی وان" و"پی ام سی".چه فرق می کند که در کارناول دختران مینی ژوپ پوش ،شکم ات را با "مک دونالد" و"کوکا کولا" از آشغال پر کنی یا با گوشت گوسفندان سربریده در خیابان های عاشورا .2011شاهین نجفی
    سلام ...امشب شب ارزوهاست..........منم برا دوستام ارزو میکنم........
    آرزو میکنم بزرگترین آرزوت کوچکترین چیزی باشه که قراره خدا واست رقم بزنه
    آرزو میکنم همیشه سلامت و موفق باشی واینکه به هرچی که دوستداری برسی...وخداهمیشه کنارت باشه....خوشبختی از ان شما بشه..دلتون شادو لبتون خندون....واینکه بهترین بنده ی خدا بشین ..:gol:
    چه اختیاری ، چه کشکی !
    نه به حرف ما باران می بارد
    نه برف می ایستد
    نه مرگ می ماند
    شبی دور ،نه به خواست خود دنیا می آییم
    شبی دورتر ، نه به خواست خود خواهیم رفت

    ... View More
    چه اختیاری ، چه کشکی !
    نه به حرف ما باران می بارد
    نه برف می ایستد
    نه مرگ می ماند
    شبی دور ،نه به خواست خود دنیا می آییم
    شبی دورتر ، نه به خواست خود خواهیم رفت

    چه اختیاری ، چه کشکی !
    ما تبعیدی گناهی بزرگیم
    که از بوی سیب آغاز شد
    و این جهان عمریست که سنگین و تلخ
    از ما می گذرد
    در ما میگذرد ،
    چه اختیاری !
    با این همه این جهان
    این جهان ، هیچ قشنگی ست
    تا پیر سالگی نا معلوم
    تا فرصت نا پیدا
    بی هیچ اختیاری
    گم شدم در خود نمی‌دانم کجا پیدا شدم
    شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

    سایه‌ای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
    راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

    زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر
    گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم

    می‌مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه‌ای
    در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

    در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
    لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

    چون همه تن دیده می‌بایست بود و کور گشت
    این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم

    خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
    تا کجاست آنجا که من سرگشته‌دل آنجا شدم

    چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
    من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم
    سلام خواهش میکنم دوست عزیز کاری نکردم که...:gol:.
    جمله تونم خیلی زیبا بود مرسی.......
    خیلی خوشحال شدم پیامتونو دیدم..مواظب خودتون باشین...فعلا..........
    اینجا پر است از آدمهایی که نمیخواهم بیشتر بشناسمشان! از آغوشهایی که به زور زبان بازی هایشان هم، اندازه ام نمیشوند! و سایه هایی که همیشه از قد من بلندتر بودند... انگار خیابانهای تهران استوانه ای شده اند! تمام قدمهایم را سیگار به سیگار جلو میبرم و کافه به کافه خودم را در زیر سیگاریشان میتکانم! و یک هدفون "گستــــــــاخ" که صدایش را مدام بر روی افکارم بلند میکند! حس غریبی دارم! شبیه دختر همسایه در کودکــی، که از ترس... با او غریبه ماندم! همیشه با خودت تکرار کن...!عکسهای فوری خاطـــــره نمیسازند!
    سلام...مممنونم برای نوشته ها.........
    حالتون خوبه؟؟؟
    خوشحال دم پیامتونو دیدم...........
    شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی داشت و از خانه بیرون می زد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه!حوالی سحر با دست پر به خانه برمی گشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود!!!به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید...
    داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت می گرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی می کرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را می کردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر ز
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/369296-بدو-بیا-تولده-گلترین-و-با-احساسترین-دختر-باشگاهه-گل-احساس
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا