من بهم نزدم کینه ای هم نیستم فقط ناراحتم کرده
کجا سرش شلوغه
از کاراش خبر دارم الته تا دوشب پیش که دیگه باهاش حرف نزدم
من مامانیمو می خوام
خالهههههههههههههه
خب وقتی میبینم همش من پیام می دم و می رم پیشش یه بار از دستش ناراحت شدم عین خیالش نیست
دیشبو باز دیدی من که همیشه با چراغ روشن می یام دیدم فرزانگان هست مطمئنا یاهوشم باز بوده اما باز یه سلامم نکرد
من خیلی دوسش دارم حتی الان که اینو نوشتم گریم گرفت