R@mtin.eng
پسندها
1,912

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • gonah daran!ahmadi nejado jozve draye mamlekat hesab mikonan!inaram konan moanes:-??
    de hamin dg!!!yeki khodesho tahvil gerefteeeeeeeeeeee!ye hamchin forumi zade(moooooooooooooaaaaaaaaaaanesaaaaaaaaaaan!)yekishunam manam:>bad yeki mesle golzaram be posteshun khorde ....oh oh oh oh oh....madar begeryadddddd!:)):*migam dashtakm be in fek mikardam ke inja forume mohandesane!makhsusan ba huzure man!bad yemosht adame tahsil kardde bebin tu in forum che nazarati midan!abberu harchi moaneso mibaran!bia azinja bezanim birun!!!fekre bad mikonan rajebemun!
    enghadri ke fekonam ba gereftane in zogh kardi vaghti bet madrak mmidan uni zogh nemikoni:)):))


    بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم

    به تک تک شاخه های درخت خیالمان !

    نگاه هایمان را گره بزنیم

    به آبی بی کران آسمان

    و دست هایمان را ، به هم ...

    بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !

    و پاک کنیم

    رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !

    چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!

    تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید

    زیر چتر خیال می خوابیم ...

    کودکانه و بی خبر ...!


    نیلوفر


    امروز دیدم ...

    فهمیدم

    چقدر ...

    چقدر زیباست ...

    انعکاس آسمان بر روی زمین خیس از باران ...

    آسمانی سربی ...

    خاکستری های متفاوت ...

    و چشمانی که نیاز به بالا نگریستن نداشت ...

    باران که می بارد تو همیشه می آیی ...

    انعکاس زندگی همین دور و برهاست

    نگاه کن شکوه زندگی را ...

    خدا همین جاست ...!


    تجربه ی مبدا را به اختیار من گذاشتی

    اما ایمان دارم که برای مقصد تنها نیستم ...

    هنوز قدم اول را پس از سالها یاد نگرفته ام ... هنوز زمین می خورم !

    .

    .

    .

    می دانم برای قدم دوم دستم را خواهی گرفت تا مقصد ...!
    چاکریم عزیز
    خوشی ؟
    خوبی؟
    اوضاع روبراهه


    عکس به شاخی عکسی‌ که دادی نداشتم!ولی‌ اینو دادم که بدونی تو یه هم چین جایی‌ قراره با شلاق......:w01:
    چاکرداداش
    فدات
    اقا یه خورده دست مارو هم بگیر


    Please, please forgive me,
    But I won't be home again.
    Maybe someday you'll look up,
    And, barely conscious, you'll say to no one:
    "Isn't something missing?"

    You won't cry for my absence, I know -
    You forgot me long ago.
    Am I that unimportant...?
    Am I so insignificant...?
    Isn't something missing?
    Isn't someone missing me?


    Even though I'm the sacrifice,
    You won't try for me, not now.
    Though I'd die to know you love me,
    I'm all alone.
    Isn't someone missing me?

    Please, please forgive me,
    But I won't be home again.
    I know what you do to yourself,
    I breathe deep and cry out,
    "Isn't something missing?
    Isn't someone missing me?"



    And if I bleed, I'll bleed,
    Knowing you don't care.
    And if I sleep just to dream of you
    I'll wake without you there,
    Isn't something missing?
    Isn't something...

    :((:((:((:((:)):)):)):))


    خوب یادم هست از بهشت که آمدم

    تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم ...

    اما زمین تیره بود و سخت !

    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش

    و من هر روز ذره ذره سخت تر شدم ...

    من سنگ شدم !

    دیگر نور از من نمی گذرد ...

    حالا تنها یادگاری ام از بهشت، اشک است ...

    نمی بارم چون می ترسم بعد از آن، سنگ ریزه ببارم !!!
    rasi ye naghashiyi gharar bud yevaghti yejayi yekarish koni ke yeki yevaghti yejuri tashvighet kard ye yechizio yekarish koni bad yekarish koni baara yekish!!?fahmidi chio migam?:D
    برو بچه دم خونه خودتون بازی کن...من کلییییییی کار دارم
    [IMG] کاری داشتی؟میتونی همینجا مطرحش کنی ها..در خدمتم


    برای نزدیک شدن به تو به کلمه ها احتیاجی ندارم و منت جاده ها را نمی کشم... می دانم اگر دستهایم خالی از دانه های اشک و تسبیح هم باشد به حرف هایم گوش می دهی و مرا از نیایش محروم نمی کنی ...
    آنقدر ابرها را می شمارم تا به مرزهای مقدس گریه برسم ...
    آنقدر تو را صدا می کنم تا دروازه های ملکوت به رویم باز شوند ...
    بی تو قدم زدن در زیر باران زیبا نیست ...
    بی تو آسمان را باید مچاله کرد و دور انداخت !
    بی تو قطار ها در شب گم می شوند و به ایستگاه صبح نمی رسند ...
    .
    .
    .
    بی تو هیچ کسی عاشق نمی شود ...!


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!


    از نور آموختم ؛

    كه سكوت كنم ...

    و از سكوت ؛

    كه پذيرا باشم ...

    راهی طولانی در پيش است ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا