...pianist
پسندها
1,485

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هرچند رشوه میدی و من دوست ندارم ولی اگه دشمن داشتی بگو سرش و برات بیارم
    گریه میکنی تازه شانس آوردی چادر نبستم دور کمرم با کفگیر نیومدم جلو خونتون هوار نکشیدم به من میگن شقی خطر:w06::w00:
    سلام خوفی ذلم میخواست :w00::w00: دوست داشتم:w00:فکر میکنی فقط خودت بلدی هوار بکشی هان:w06::w06::w06::w06::w06::w00::w00::w00:

    خوشت اومد:redface::w30:
    سلام سلام کلییییییییییییی ممنون عزیزم
    حالا هی این آواتور رو تغییر بده خوب بابااااااااااااااااااا
    سلام داداش دلم واسه چهره سفيدت تنگ شده بود:D گفتم بيام يه سري بزنم يه احولي از شما بپرسم خوبي؟سرحال نيستي:gol:
    کجا نمیای استقبال مهرشاد
    شام چلو کباب میده با نوشابه مشکی
    سلام خوبیچرا فکر کردی از دستت دلخورم نه بابا
    جات خالی مهمون دارم سرم به کارام مشغوله وقت نداشتم تو داداش گلمی
    چرا چیکار کردی
    حتما اذیتش کردی دیگه
    باشه بزار ببینم چی کار می تونم برات بکنم
    خب من فیلمم
    [IMG]
    بخند داداش خوفم بخند
    بخدا هیچ چیز تو دنیا ارزش غم نداره
    والا
    چی شده به آبجیت نمی گی
    حس می کنم امروز یه جوری شدی
    حوصله نداری
    حالا چی شد این موضوع رو زدی داداشی
    باز شکست عشقی خوردی
    چیه
    خب لاس گفته دیگه
    داداشی من اگه جای تو بودم یه تاپیک دیگه می زدم یه نظر سنجیم پشت بندش
    نمی دونم
    ولی من کلا به باشگاه عادت کردم
    یه جورایی بخشی از زندگیم شده
    نه مال طرفای ادربیل هستش
    مامان من اصلا اونو بلد نیس یعنی تا حالا نه تو خونه خودمون ونه فامیلا اصلا ندیدم آش دوغ درست کنن
    ولی منم یه بار تو گردنه حیران یه قاشق خوردم بدم اومد
    خب اول دلتو براشون صاف کن کلا حیوونا می تونن باطنتو بخونن
    بعدشم یه مدت براشون سر ساعت معین غذا بزار بعدشم از دور بشین نیگاشون کن
    اصلا دست نزن و صدا از خودت در نیار بزار توسکوت تورو ببینه وخب مثل من همیشه لبخند بزن
    آره یاکریما هممشون ترسون
    من چن تا یاکریم و با هوارتا گنجیشکم دارم
    کلا هرروز این یکی از کارامه ریختن خورده نون واسه پرنده ها

    اگه این بار زاغا اومدن تونستم ازشون برات عکس می گیرم
    داداشی یه چیز جالب برات بگم
    من تازگیا با دوتا زاغ دوس شدم
    چن وقت پیش یکی از اینا هی می موند دم پنجره مدام تُک میزد به شیشه
    منم می رفتم پشت شیشه تماشاش می کردم اما خب زودی در می رفت
    تا اینکه چن روز پیش براش مقداری خورده نون ریختم لبه پنجره
    الان چن روزه که هی مدام میاد دم پنجره و شروع به خوردن نونا می کنه امروزم رفته دوستشم آورده
    حالا دوتا شدن
    داداشی باورت میشه دیگه ازم نمی ترسه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا