چرا بنویسم؟
مگر یک ماهی خسته
چقدر می تواند خلاف جهت آب...
مگر یک پرنده خسته
چقدر می تواند خلاف جهت باد...
مگر یک زن خسته چقدر...
خسته ام
و پشت این نقاب دارد ترک های صورت زنی فرو میریزد
زنی که در استانه 25 سالگی
ادامه زندگی اش را زندگی کرده است...
چرا بنویسم؟
مگر یک ماهی خسته
چقدر می تواند خلاف جهت آب...
مگر یک پرنده خسته
چقدر می تواند خلاف جهت باد...
مگر یک زن خسته چقدر...
خسته ام
و پشت این نقاب دارد ترک های صورت زنی فرو میریزد
زنی که در استانه 25 سالگی
ادامه زندگی اش را زندگی کرده است...
این زن همان زن است
که با دو فنجان چای،
با یک سبد سیب های دست نخورده
خنده تعارفت می کرد...
همان زنکه حالا ساعتی از کار افتاده است
و عقربه ی شعرهایش
به پای مرد دیگری نمی چرخد...
بگو جای خالی ات را در کدام گوشه بگیرم که
خانه ، نبودنت را باور کند ؟
هرچه به در می گویم دهانت را ببند
چه حرف ها...