onia$
پسندها
9,994

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاهى وقت ها

    دلت مى خواهد یکى را صدا کنى

    بگویى ســـلام ،

    مى آیى قدم بزنیم ؟

    گاهى ...

    آدم چه چیزهاى ساده اى را ندارد !!!
    خیال کن روزگارم روبه راهه... خیال کن رفتی و دلم نمرده..

    خیال کن مهربون بودی و قلبم کنارتو ازت زخمی نخورده

    خیال کن هیپی بین ما نبوده..خیال کن خیلی ساده داره میری...

    خیال کن بیخیالم بی خیالم...شاید اینجوری ارامش بگیری...

    گذشتی از من و ساکت نشستم.. گذشتی از من و دیدی که خستم..

    تویادت رفته که تویه چه حالی..کنارت بودمو زخماتو بستم...

    خیال کن که سرم گرمه عزیزم.. خیال کن بی تو هیج دردی ندارم..

    خیال کن زمستونه ولی من توی شبها شب سردی ندارم...

    خیال کن قلب من شکستنی نیست..خیال کن حقمه تنها بمونم...
    ......
    گذشتی از من و ساکت نشستم.. گذشتی از من و دیدی که من خستم..


    تویادت رفته که تویه چه حالی..کنارت بودمو زخماتو بستم...

    کنارت بودمو زخماتو بستم...


    شهـــــــــــــــــــــــ ـــرام شکــــــــــــــــــــــو هی....
    خیال کن روزگارم روبه راهه... خیال کن رفتی و دلم نمرده..

    خیال کن مهربون بودی و قلبم کنارتو ازت زخمی نخورده

    خیال کن هیپی بین ما نبوده..خیال کن خیلی ساده داره میری...

    خیال کن بیخیالم بی خیالم...شاید اینجوری ارامش بگیری...

    گذشتی از من و ساکت نشستم.. گذشتی از من و دیدی که خستم..

    تویادت رفته که تویه چه حالی..کنارت بودمو زخماتو بستم...

    خیال کن که سرم گرمه عزیزم.. خیال کن بی تو هیج دردی ندارم..

    خیال کن زمستونه ولی من توی شبها شب سردی ندارم...

    خیال کن قلب من شکستنی نیست..خیال کن حقمه تنها بمونم...
    ......
    گذشتی از من و ساکت نشستم.. گذشتی از من و دیدی که من خستم..


    تویادت رفته که تویه چه حالی..کنارت بودمو زخماتو بستم...

    کنارت بودمو زخماتو بستم..
    صدایی می آید
    های های
    رهگذریست ; ایستاده !
    انگار که مرا صدا می کند
    شاید بخیالش من آشنای اویم
    شاید
    نکند که فکر کرده که من قصد پریدن دارم
    باید همینطور باشد
    تفلک که گناهی ندارد
    من هم بجای او بودم همین فکر را می کردم
    با فریاااااااااااااااااااااا اااد جانم
    سلام من بر گشتم
    من این صدا را میشناسم
    آمدم که از نو شروع کنیم
    خواهش می کنم بیا پایین
    هه هه فکر کرده که من بچه ام که با دروغ های شیرینش گولم زند
    آه
    دل دیوانه باز که تو لغزیدی او همان تیغ است مگرزخمش را فراموش کردی
    میدانم که باز دروغ می گوید
    اره فقط دلش سوخته که این دروغ هارا گفت
    برلب بام نشسته ام

    میخواهم اندکی میان مرگ وزندگی باشم
    پایین را نگاه می کنم
    هستند چیزهایی ...

    دار و درخت
    رهگذر
    رهگذر؟!
    نمیدانم شاید آشنا هم در میانشان باشد
    آخر از اینجایی که من نشسته ام رهگذرها رو همه یکسان می بینم
    همه در گذرند..
    حس جالبی دارم
    نا آشناست ولی دوست داشتنی
    باد هم می وزد
    آنقدر که مویی را از جایش برکند
    سکوت
    سکوت
    سکوت
    ...
    سرود آشنائی
    کیستی که من
    این گونه
    به اعتماد
    نام خود را
    با تو می‌گویم
    کلید خانه‌ام
    در دستت می‌گذارم
    نان شادی‌هایم را
    با تو قسمت می‌کنم
    به کنارت می‌نشینم و
    بر زانوی تو
    این چنین آرام
    به خواب می‌روم؟
    شناهاي غريب هميشه زيادند

    آشناهايي و مي ايند و مي روند

    آشناهايي که براي ما آشنايند

    ولي ما براي آنها ...

    نمي دانم واقعا چرا و چگونه مي شود

    که همه روزي آشناي غريب مي شوند

    يکي هست ... ولي نيست ...

    يکي نيست ... ولي هست ...

    يکي مي گويد هستم ... ولي نيست

    يکي مي گويد نيستم ... ولي هست

    و در پايان همه بودنها و نبودنها ...

    تا متوجه مي شوي که ...::

    يکي بود .. هيشکي نبود

    اين است دردي که درمانش را نمي دانند

    و ما هم نمي دانيم که آن يکي که هست ... کيست ؟؟؟!!!

    و آن هيچکس کجاست ...!!!
    من و تو یکی دهانیم
    که به همه آوازش
    به زیباتر سرودی خواناست
    من و تو یکی دیدگانیم
    که دنیا را هردم
    در منظر خویش
    تازه‌ تر می‌سازد
    نفرتی
    از هر آنچه بازمان دارد
    از هر آنچه محصورمان کند
    از هر آنچه واداردمان
    که به دنبال بنگریم
    من و تو یکی شوریم
    از هر شعله‌ای برتر
    که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
    چرا که از عشق
    رویینه تنیم
    و پرستویی که در سرپناه ما آشیان کرده است
    با آمد شدنی شتابناک
    خانه را
    از خدایی گمشده
    دلم واسه اول دبستانم تنگ شده!
    که وقتی تنها یه گوشه حیات وایسادی !
    یه نفر میاد و بهت میگه : با من دوست میشی !؟
    مهم نيست كه شانه هايت تجسم است
    و آغوشت خيال!
    همه ی يادت اينجاست
    نگاهت ... صدايت ... خنده هايت ...
    ديگر چه مي خواهم؟
    هيچ!
    دستانت را در دستهايم جا گذاشتی
    نگاهت را در نگاهم
    و خيالت را در خيالم...
    و من آرامم ... آرامتر از هميشه
    در دستانم
    خطی نیست
    نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
    نه خطی که آینده‌ام را بگوید
    و نه خطی که مرا به کسی برساند
    من
    تمام خطوط دنیا را
    در چشمانم پنهان کرده‌ام
    تا از نگاه متعجب کف‌بین‌ها
    دلم خنک شود
    چـــی دلنشیــــن تر از اینکـــﮧ

    مدام و بی بهانــــﮧ صدایت کنم با علامت ِ سوال …؟

    و تو ســـر ِ حوصلـــﮧ جــواب بدهـــــے جـــــــــــانـــم...!!!
    به سلامتی همه رفقایی که نه دنیا عوضشون میکنه نه من با دنیا عوضشون می کنم !
    کنار پنجره می آیم

    نسیم تبسم تو جاریست

    قاصدکها آمده اند

    در رقص باد و یاد

    سبز

    سپید

    سرخ...

    و این آخرین قاصدک

    چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!
    مولا جان

    بارها آمدی و نبودم

    در تقلای این زندگی

    نیازمند تو اما بی تو بودم!

    بارها آمدی و نیامدم

    بردلم بارها نشستی و

    بی تو بودن را گریستم

    میدانم آمده ای ... بسیار نزدیک...

    پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد...

    پشت در ، دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده...

    می دانم آمده ای...

    دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو!
    .
    .
    سلام آجی جون
    ممنون بابت گلهای قشنگت
    زندگیت شاد و رنگارنگ و پرطراوت...
    بهترینهارو برات آرزو میکنم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا