old friend
پسندها
3,218

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ای مفت خور میخوای کفترای منو مفتی بخوری

    برو همون فلافلت رو بخور
    ببین تو ساندویچ ها چیز ارزون تر پیدا نمیکنی :D
    باورت میشه تازه پیامتو دیدم :D
    حدس زدم واسه اونه خخخ
    فقط ناهار ؟
    شامی جای خوابی کرایه اتبوسی:D

    این همه راه کوبوندم اومدم برات کفتر بیارم همش یه ناهار
    عععععععععع خیالمو راحت کردی گفتم یه موقع خسته نشی:D

    ای نامرد من بیام خونتون برات ناهار و شامم درست کنم

    حداقل پول کرایه و کفترام رو بده

    اتفاقا مامان من نباید زیاد دم پرش پردید وگر نه پرتو میچینه:biggrin:
    خسته نشی یه موقعی

    پول کرایمو با یه ناهار شام اگه میدی تا بیام:D

    همه اطرافیان
    ]چرا اتفاقا همه بهم اطمینان دارن ولی پولشو ندارن :D

    ای مایه داره با پیک خرید میکنی

    بده منم تضمین میکنم که کفتراشون سالم سالم باشن
    تو که به من یک ملیون ندی توقع داری کی بهم بده که هی یک ملیون یک ملیون ها میکنی

    تو پول بده من میرم برات بازار کفتر میخرم:biggrin:
    سلام عليكم عمو.چطوري؟خوبي ؟چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اگر دل دلیل است
    سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
    ولی دل به پاییز نسپرده ایم
    چو گلدان خالی لب پنجره
    پر از خاطرات ترک خورده ایم
    اگر داغ دل بود ما دیده ایم
    اگر خون دل بود ما خورده ایم
    اگر دل دلیل است آورده ایم
    اگر داغ شرط است ما برده ایم
    اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!
    اگر خنجر دوستان گرده ایم!
    دلی سربلند و سری سر به زیر
    ازاین دست عمری به سر برده ایم
    ممنون
    اولا خوشی از خودتونه:king:
    دوما....اون ک بعله :Dمگ شک داشتین؟اگ شک کردین توبه کنین قبول میشه:D
    سوما هروقت آوردید میخوریم:D
    متاسفانه این سفر سوغاتی دربر نداشت:D
    خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
    چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

    جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
    کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

    ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
    آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

    ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
    در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

    محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
    چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

    جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
    اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

    آن شد که بار منت ملاح بردمی
    گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

    ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
    احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

    ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
    می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

    حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
    با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا