هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم.
بیائیم از زمانی که برامون باقی مونده بیشترین و بهترین استفاده رو ببریم.
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
ساده لباس بپوش ... ساده راه برو ... اما در برخورد با دیگران ساده نباش ...!
زیرا سادگی ات را نشانه می گیرند ... برای درهم شکستن غرورت ...
"زنده یاد حسین پناهی"
بسیجیه سوار تاکسی میشه
به راننده میگه : این ضبطو خاموش کن ، چون در مذهب ما شنیدن موسیقی حرام است...
بعد اضافه میکنه که :
در زمان پیغمبر ضبطو و موسیقی نبود، مخصوصا" موسیقی فرنگی که مال کفار است.
راننده ضبطو خاموش میکنه، تاکسی رو متوقف میکنه و درب تاکسی رو باز میکنه ...!
بسیجیه میپرسه : چرا ایستادی؟؟
راننده میگه : در زمان پیغمبر تاکسی نبود!!! شما بفرمایید پایین منـتظر شتر بشید ...