nice_Alice
پسندها
5,383

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی
    هر رهگذری محرم اسرار نگردد / صحرای نمکزار چمن زار نگردد
    هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست / هر بی سر و پا یار وفادار نگردد . . .
    قبر واقعی آدم در خاک نیست ، بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند . . .
    گناه من گناه بی گناهیست / تمام هستی ام غرق سیاهیست
    به هر کس دل دادم بی وفا شد / چو پابندش شدم از من جدا شد . . .
    دریاچه دل پاک و نجیبی دارد / بنگر که چه حالت غریبی دارد
    آن موج که سر به صخره ها میکوبد / با من چه شباهت عجیبی دارد . . .
    نه از ناهار من نیست که رفتی تو فضا
    فکر کنم فشارت افتاده باید واست سیرابی گلاسه درست کنم!
    بابت ديروز ؟؟ واسه چي ؟؟؟مگه ديروز چي كار كردي ؟؟؟
    سلام جيجر آجي
    از جونت سير شدي از غذاي اين داداشي ميخوري
    اگه گشتنت شد بيا پيشه خودم از ترس اين داداشي يه چندتا پيتزا خريدم كه از گشنگي نميريم
    خب معلومه!!! اعتقادمه.....باورمه.....تجربه امه!!!! میخوام نفس بکشم....نفس کشیدن گناهه؟
    ببیبن من آدمم تو هم آدمی...هرکدوم هم طرز تفکر خاصی داریم........اما دلیل نمیشه دوستی ها را فدای این بحثها کنیم....تو فیلم دل شکسته را دیدی؟
    آره خوب . غذا به این خوشمزه گی درست کردم واسه همه خانواده
    اول آب رو جوش میاریم بعد چغندر رو توش میجوشونیم تا آبش نزدیک به خشک شدن بشه . بعد سس مایونز و زرد چوبه رو بهش اضافه میکنیم میذاریم رو شعله ملایم 5 دقیقه بمونه. بعد پیاز و تره فرنگی رو بهش اضافه میکنیم با جگر مرغ و دل شترمرغ اونقدر هم میزنیم تا بشه مثل حلیم. بعد در حالی که شعله رو کم کم کردیم یه مقدار توت فرنگی و کالباس بهش اضافه میکنیم.
    تقریبا آماده است . فقط باید زلزله بره یه کم شکلات بخره تا روش رو باهاش تزئین کنم. خوب نیست؟ نه جون من خوب نی؟
    سلام آجی گلم
    چه گل خوشملی بود مثل خودت
    دستت دردنکنه
    جيجر آجي نگفتي چرا حوصله نداري ؟؟؟
    كي اذيت كرده بگو بگم داداشيا بكشنش


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH
    سلام
    اگر فیلمو مشاهده فرمودین لطف کنین -----> شما درباره الی چگونه قضاوت می کنید؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا