لبریزم از هرچه تو را به یادم می آورد از خنده از اشک در چشمانم از ساز دردستانت
سرشارم از خیره به دیدگانت چشم دوختن تورا دوست داشتن تا شمارش
روزها… تو کیستی ،من کیستم ؟من دوستت دارم من ستاره،ماه،شکوفه، باد ترانه
و ساز و غروب هر روز را دوست دارم.من دوست داشتنت را دوست دارم .من کنار
تو بودن را دوست دارم.من به هوای تو از خواب بیدار شدن را دوست دارم من تو
را فراسوی مرزهای تنت دوست دارم….
من این تقدیر را این روزها این ترا این جهان تو را من خویشتن را دوست دارم
من این همه حال و هوای نوشتن برایت ماه،ماه، روز ،سال،و شب شب ،من این عادت
شبانه را می ستایم.من این مرز میانمان را حرف میانمان را من این
شعر و ترانه غزل خوان بین مان را پیمانم را میسرایم مینویسم