Nassim_r
پسندها
182

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چقدر این محله تون (تو آلبوم) خوشگله چقدر درخت داره خوش بحالتون
    من یه دوست کرمانشاهی داشتم بی معرفت یهو بی خبر گذاشت رفت دیگه ازش خبری ندارم :(
    خواهر کوچکم از من پرسید:پنج وارونه چه معنا دارد؟ ...

    من به او خندیدم,

    گفت: روی دیوارو درختان دیدم,

    بازهم خندیدم

    گفت: دیروز خودم دیدم که مهران پسر همسایه

    پنج وارونه به مینو می داد.

    آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید,

    بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم:

    بعد ها وقتی سقف کوتاه دلت لرزید

    بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد...؟
    سلام ممنون
    شما خوبی؟
    قابل شما رو نداره، ♥ دست شاعرش درد نکنه ;)
    مرا به خلسه می برد، حضور ناگهانیت
    سلام و حال پرسی و، شروع خوش زبانیت
    فقط نه کوچه باغ ما ... فقط نه اینکه این محل
    احاطه کرده شهر را، شعاع مهربانیت
    دوباره عهد میکنی، که نشکنی دل مرا
    چه وعده ها که می دهی، به رغم ناتوانیت
    جواب کن به جز مرا... صدا بزن شبی مرا
    و جای تازه باز کن میان زندگانیت
    بیا فقط خبر بده ، مرا قبول کرده ای
    سپس سر مرا ببر، به جای مژدگانیت
    کاظم بهمنی
    ای جانم! چقدر خوشگله :heart: من شباهت های نهان و آشکاری میبینم در خودم با این فسقلی :D:cool:
    ممنون:w30:

    سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممم.خوبید؟
    ممنون خیلی خوشگله:)
    سلام 299 مین دوست من!
    ممنون بابت درخواستتون
    امیدوارم دوست خوبی باشم براتون :gol:
    تالار معماری برگزار می کند ...

    عکاسی موضوعی معماری شماره 6 - ریتم و تکرار در معمــــــاری

    [IMG]


    منتظر حضور گرم شما هستیم . . .:gol:
    اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم
    دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده
    با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند
    با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم
    هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است
    هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است . به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم
    وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا