ميدوني بزرگ ترين درد دنيا چيه؟
اينه كه بفهمي پناه لحظه هات يه پناه گاه ديگه داره . .
اينه كه بفهمي پناه لحظه هات يه پناه گاه ديگه داره . .
narges224
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
دلم مي خوست بهانه اي باشي براي فراموش كردن همه چيز...
اما حالا دلم مي خواهد بهانه اي باشد براي فراموش كردن تو ...
به جنگل سوخته ي خاطراتم سوگند . درخت يادت را باغبان خواهم بود تا ابد
از وقتي كه رفتي تمام اندوه ها مال منند
تمام آه ها در سینه منند
من كي راه خانه دل تو را گم کردم؟
یک شب فقط یک شب در کنارهای قلب من زمزمه کن
تا شعله حر فهایت خاکسترم کند
تا فردا ققنوس وار سر از خاکستر خویش بردارم
رفتي اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی
وبرایم دستی تکان دهی
ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم
شبی غمگین شبی بارونی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب هست..
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
او هرگز شکستنم را نفهمید اگرچه تاته دنیا صدا کرد
قاصدک
- نام:مسافر
- نام خانوادگی: عشق
- نام پدر: عاشق
- نام مادر: فرشته عشق
- تاریخ تولد: دوران عشق
- شماره شناسنامه : عشق+علاقه+محبت
- محل تولد: دنیای عشق
- شغل: عاشقی
- جرم :عاشق شدن
- مدت محکومیت: تا ابد به پای عشق بسوزم
- نام پدر بزرگ : عشق بزرگ
- نام مادر بزرگ : سلطان عشق
- آدرس: غمستان - میدان عشق - چهارراه عاشق - خیابان علاقه -کوچه محبت - پلاک دوست
زيباترين تصويري که درزندگانيم ديدم نگاه
عاشقانه و معصومانه تو بود.
زيباترين سخني که
شنيدم سکوت دوست
داشتني تو بود.
زيباترين احساساتم
گفتن دوست داشتن تو بود.
زيباترين انتظار
زندگيم حسرت ديدار تو بود.
زيباترين لحظه زندگيم
لحظه با تو بودن بود.
زيباترين هديه عمرم
محبت تو بود.
زيباترين تنهاييم
گريه براي تو بود.
زيباترين اعترافم عشق
تو بود
تا وقتي قلب عريان کسي را نديدي بدن عريان
خودت را نشان نده هيچ وقت چشمانت را براي کسي که معني نگاهت را نمي فهمد
گريان مکن قلبت را خالي نگاه دار اگر هم روزي خواستي کسي را در قلبت جاي دهي
سعي کن که فقط يک نفر باشد و به او بگو که تو را بيشتر از خودم و کمتر از خدا
دوست دارم زيرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نياز .
همه دعا میکنن خدایا مهرمو به دلش بنداز
به من که رسید همش گفتم خدایا مهرشو از دلم بردار
چرا؟چون با همه وجودت نفیم کردی
آخه این انصافه؟چی میشد منم پیشت جایی داشتم؟
باز هم شب شد و من هنوز بي عشق تو از تمام روياها دلگيرم
امشب در انتظار يك شب بخير تا صبح بيدار خواهم ماند اما تو چشمهاي زيبايت را به روياها بسپار...شبت بخير
دنیای این روزای من هم قده تن پوشم شده
انقدر دوراز توکه دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من در گیر تنهای شده
تنها مدارا می کنی دنیا عجب جای شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویم و پر می کنم
هر روز این تنهای و فردا تصور می کنم
هم سنگ این روزای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو
چیزی به من نزدیک نیس
و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و در آخر همه را فراموش کنم !!!
تمام ِ ماجرای من
سه واژه شد سه واژه ی جدا از هم
من و ...
شب و ...
هوای تو ...
همه ی درد من این است......
یک نفر در زندگی من هست .... که نیستــــــــ.....
پیــــر می شــود آدمــی ..اگــــر ،عـزیـزش را صـــدا کــــند ..و جـــوابـی نشــنَــــــود !!
شکستمـ...به همیـטּ سادگے سَــعے نَڪُنـــ تِڪِـﮧ هـــایَم راباـهَـــم جورڪُنے
نِمے شَـــود زیرا مَــטּدیگَر...مَـــטּ نیســـتَم ...وتــو دیگَر...تــو نیستے ...
دیدی که ســــــــــخت نـــــــیست
تنها بدون مــــــــــــــــــن؟!!
دیدی صبح میشود
شب ها بدون مــــــــــــــــــن!!
این نــــبض زندگی بـــــی وقفه میزند...
فرقی نمی کند
با مــــــــن. . . بدون مــــــــن!!!
دیــــــــــروز گرچه ســــــــــخت...!
امروز هم گذشت . . .!!
طـوری نمی شود
فــــــــــردا بدون مـــــــن !!!..
می دانم که ناراحتت کرده ام. می توانی
دعوایم کنی. می توانی به احساسم سیلی بزنی. می توانی شعری را که
امروز
برایت گفتم پاره کنی. می توانی مرا تا همیشه چشم انتظار بازگشتت
بگذاری
!!یک کار دیگرهم می توانی بکنی: مي تواني
لبخند بزني
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.
.وقتي نااميد
شدي به
ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي. وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار
کسي
رو که به صدات محتاجه. وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار
کسي رو که
توي دلت يه کلبه ساخته. وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار
کسي رو
که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه. وقتي به انگشتات نگاه کردي به
ياد بيار
کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد. وقتي شونه هات
خسته شد به ياد
بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
