napar
پسندها
11

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چی بگم خب :دی
    این خوبه ولی باید دوباره از صفر شروع کنی ....
    نه عزیزِ دلم...آخه خودمم جند وقت بود کمتر میومدم....دوستت دارم هوارتا گلم.

    [IMG]
    چشمانم کریان است و دلم خون
    دل من صاف است و به زلالیه اب
    و چشمانم گریه می کنند مانند اسمان
    پاهایم یخ زده
    و دستانم خسته از پارو زدن
    و دیگر به چه امیدی زنده بمانم
    وقتی در این دریای بی کران ساحلی نیست
    اری
    این دریا غم من است
    غم های من پایان نخواهد یافت
    حال که ترکم کردند و دلم شکست
    من نا امید نمی شوم و پارو می زنم
    چون خدا را دارم
    خدای من
    دل شکسته ی من را ترمیم کن
    و مرا از این دریای غم وخون نجاتم بده
    سلام نغمه جون!

    تازه فهمیدم تو نغمۀ خودمونی.یه مدّتی نبودی.

    تا کی باید گریه کنم
    از دست کار روزگار
    تا کی باید بباره
    چشمام مثل ابر بهار
    کی می گه تنهایی سخت نیست
    به خدا تنهایی سخته

    اللهی بی کس نشی
    به خدا بی کسی سخته
    اینم از بخت بد ماست
    راضی ام هر چی خدا خواست
    ای خدا برس به دادم
    ای خدا تنهایی سخته
    اگر کسی مرا خواست
    بگویید رفته باران رو تماشا کند

    و اگر اصرار کرد
    بگویید رفته طوفان را تماشا کند

    و اگر بازم سماجت کرد
    بگویید رفته است تا دگر باز نگردد
    دوست داشتم خودت برام شعر می نوشتی
    نمی خواستم اینو بهت بگم ولی وقتی باهات دوست شدم به خودم گفتم تو هر روز که می بینمت بهم شعر می نویسم ولی نمی دونم چرا نشد البته این از یاد نره که حرف زدن عادی هم نشد چه برسه به این مراحل که تو رهن من بود
    نغمه این موندنو دوست ندارم هر وقت که نتونستی بمونی بهم بگو
    نغمه خودت گفته بودی زیاد نمی تونم بمونم
    گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
    هر چه کردم ...هر چه...اه انگار آرامم نکرد
    بی تو خشکیدند پاهایم کسی را هم نبرد
    درد دل با سایه و ارامم نکرد
    خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد این کار ارامم نکرد
    سوختم انگونه در تب اه از مادر بپرس
    دستمال تب بر نمدار ارامم نکرد
    ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار ارامم نکرد
    سلام نغمه من برگشتم ای کاش بهت می گفتم 10:30 بیای
    این بار به خاطر من قبول کن که بیای
    خیلی دوست دارم باهات حرف بزنم
    نغمه الان راحت نیستم
    خالم اومده خونه که برا من شام درست کنه هی پشت سر هم صدام می زنه
    خیلی ممنونت می شم اگه 11 بیای
    نغمه جان من باید برم الان
    من ساعت 11 می یام توروخدا اون موقع بیا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا