naghmeirani
پسندها
51,880

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صبح بخیر


    به عزیزی گفتم : صبح به خیر ... در پاسخم گفت:عاقبتت بخیر به وجد آمدم از پاسخش... چه دعایی...! من برای او خیری خواستم به کوتاهی یک صبح و او خیری برای من خواست به بلندای یک سرنوشت... " عاقبتتون بخير "

    #
    درود برنغمه عزیز
    احوال شما سال نو مبارکت باد امیدوارم سال خوبی را شروع کرده باشی
    شرمنده ام که خیلی کم میام واقعا تازگیا درگیرم کاش ازجانب من درخواست بازنشستگی میدادی و یک دستیار برای خود میگرفتی
    قشنگ بود هنوز همون سبک داره
    این شعرش یکم فرق داشت فراتر از تصور
    « ﺑﻞﮐﻪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝِ ﺩﯾﮕﺮ ... ‏»

    ﯾﮏ ﺭﻭﺯ،
    ﺑﻞﮐﻪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝِ ﺩﯾﮕﺮ
    ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻧﻮﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯽﮐﻨﯽ
    ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥِ ﭘﺎﯾﯿﺰ
    ﻭ ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﯽ
    ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻧﯽﺍﺕ
    ﻋﺎﺷﻖِ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ.

    ﺷﺎﻋﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
    ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
    ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪﺕ ﺭﺍ
    ﺑﻪ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻑِ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﮐﻨﺪ
    ﻭ ﺩﺭ ﭼﯿﻦِ ﺩﻭﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
    ﺣﺮﻭﻑِ ﻣﻘﺪﺱِ ﻧﻘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﮐﺘﯿﺒﻪﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﺪ...

    ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
    ﺑﻞﮐﻪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝِ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺗﺮﺍﻧﻪﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﯿﺪ
    ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﯼ ﻣﺮﻭﺭﯼ ﺑﺮ ﺗﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﺷﺎﯾﺪ
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﻭﺭﺩ
    ﺳﻄﺮﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻠﻪﯼ ﯾﮏ ﻟﺐﺧﻨﺪ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ.
    ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ
    ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ
    ﺗﺎﺯﻩﺗﺮﯾﻦ ﺷﻌﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ... //

    * ﺍﺯ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺷﻌﺮ ‏«ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﺎﺭﺩ ‏» / ﻧﮕﺎﻩ
    نغمه یه شعر از یغما خوندم خیلی قشنگه
    راحت ارتباط برقرار میکنم با مخاطب مثل یک فیلم
    صبر کن
    خوبم ممنون
    خانم مدیر خیلی کم پیدا شدیا:razz:
    بعدا حتما تشکر میکنم پستات مثل همیشه عالیه
    ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻳﺎﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
    ﻫﻮﺍ ﺧﻴﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭﺗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .
    ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺩﻳﺪﻧﺪ .
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺷﻜﺎﺭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ،
    ﻭ ﺟﺎﻡ ﻃﻼﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﺏ ﺑﻨﻮﺷﺪ ،
    ﺍﻣﺎ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺯﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻳﺨﺖ .
    ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺧﻴﻠﯽ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ،
    ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮﻡ ،
    ﺩﺭﺑﺎﺭﻳﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
    ﭼﻨﮕﻴﺰ ﺟﻬﺎﻧﮕﺸﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﯾﮏ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﺮﺁﻳﺪ ؛
    ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﺩ .
    ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻣﺴﻴﺮ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﺭﯼ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﺏ
    ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺍﺳﺖ .
    ﺍﻭ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻦ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﮔﺸﺖ .
    ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﯼ ﻃﻼﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻴﻦ ﺳﺎﺧﺖ ،
    ﺑﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﻬﺎﻳﺶ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :
    ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ؛
    ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﺪ .
    ﺭﻭﯼ ﺑﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :
    ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺧﺸﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺑﻪ ﺷﻜﺴﺖ ﺍﺳﺖ ...
    ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ...
    ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ ،
    ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ،
    ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ،
    ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ .
    نگاه همه به پرده سینما بود.
    (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای بود به گمانم...)
    اکران فیلم شروع شد.
    شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق...
    دو دقیقه از فیلم گذشت
    سه ، چهار، پنج ...
    هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق!
    صدای همه درآمد.
    اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
    ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
    و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..

    جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.

    خدایا شکرت
    اطلاعیه ی جدید برنامه " دور هم خوانی کتاب در تالار کتابخانه " - آغاز فرصت مطالعه
    :gol:
    با سلام و احترام.
    تایپیکی با عنوان : اولین آزمون استخدامی مشترک فراگیر...
    ارسال کردم که نیاز به تایید دارد . به خاطر اهمیت موضوع و اینکه فرصت کمی تا ثبت نام مونده ، مزاحم شدم تا سریع تر اقدام بفرمایید.
    سپاس :gol:
    سلام دوست گرامی؛
    برایتان سالی سرشار از شادمانی،موفقیت،خیر و برکت را آرزومندم.

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا