دیشب که خفیف بود فقط از سر میز شام بلد شدم رفتم تو هال بعد تموم
ولی امشب ...
امروز کلا اصابم یکمی تعطیل بود وقتی هم که اینطوری باشم نه کسی باید باهام حرف بزنه نه خودم حرف میزنم یعنی به حداقل میرسونم مکالمات رو اطرافمم بهتره آروم باشه:دی
حالا من عبوس نشستم دارم شام میخورم خیلی هم گشنم بود از پیاز متنفرم حالا آقا برداشته پیاز پوس کنده آورده کنار گوش من یک ملچ مولوچی راه انداخته که نگوو عمدنااا یه بار بهش هشدار دادم بدتر کرد..بعدشم که یه جعرو بحث و منم قهر کردم اومدم تو اتاقم چنان درو محکم بستم که صداش تا هفتا خونه اونور ترم رفت
با مامانممم بد حرف زدم