به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل ....
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
زندگی اخر راهیست که از فاصله ها میماند
زندگی غم بزرگی ست که از خاتمه ها میماند
مث یک موج احساس ته قافیه ها میخواند این دلم ...!!!که چه گذشت در این زندگی به حالم خدا میداند
گذشت .. اما افسوس بر خلاف ارزوهایم گذشت
این باشد که یاد مرا به یاد تو بیارد
مثل ان باند فرود ..ته ان شهر شلوغ
دل من چشم ب ره است
وقتی از راه رسید
تن تو خسته و زار
وقتی اخر ته این همه سال بی بهار
دل من منتظرست
خسته است و بی قرار