یکی از همین روزهاست که
از تکرارِ خویشتن در ابعادِ زندگی، سیر می شوی..
دست از سرِ مترسکِ درونت بر می داری..،
از افکار محال توبه می کنی و
از هرزگی ِ خاطرات برائت می جویی ..
سر ِ نخ ِ گذشته را به امان ِ باد رها و
حواست را پرت می کنی به
جــایــی دورتر از خیالات ِ خـــام..
یکی از همین روزهاست که
خودت را بالا میآوری روی هر آنچه که بوی عشق می دهد..
یک روز صبح ناگهان
در نگاه ِ غـــــریبِ آینه،
ســـــراغ ِ آشنایی را خواهی گرفت که سال ها پیش
در فریم ِ خنده هایش، پُرتره ای به یادگار گرفته ای..
حمیدرضا_هندی