*mohsen_24
پسندها
6,298

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :|
    بُــــــــــــــرو دیه صدام نَکُن،اینجوریم نیگام نکن:|
    برو دیه نبینَمِـــِــــِـــِــــت(با آهنگ بُخون:D)
    بَس که بی مَعرفتی:|
    رَفتی و نیومدی:|
    کادو تولدمم ندادی
    فک نکن یادم رفته ها:razz:
    خدا رحم کرد شام نخوردما:D

    والا ما که سر میزدیم به پروف بیریختت ولی ظاهرا ماه عسل بودی:دییییییییی
    کدوم امام:دی
    خو چیش به من میرسه؟؟
    جدی رفتما..برم ینی؟
    شششش...ملت عشقشونو چجوری نشون میدن..این نوع اثبات عشق فقط از یه فنچول بر میاد..خخخ
    جدی؟؟نمیتونی تحمل کنی دیگه؟:دی
    نه آقا رفتم جدی...جدی جدی دارم میرم
    بی سلیقه..آبی؟؟؟ایش..خو چرا دمپایی دسشویی دم دستته؟؟کفیثث..برو اونور نزدیک من نیایاا..مجبورم کردی از اون همه محبت عشقی ک بهم داری بگذرم خودت خواستی..خخخ
    یاااابرفرررض ..الان منو میکشه
    آخی خو اینقد پشت سرم اشک نریز..این همه محبت؟:دی
    خووو باوش ...ای بابااا..رفتمم.میدونم برم دلت تنگ میشه:دی
    خو آب نریز پشت سرم..نگران نباش..اگه شانست خوب باشه یموقعی برمیگردم
    اوخی چه خوشمل:دی...وااای دوس میدارم:Dخو دیگه...شادت کردم ومتعجب..خخخ
    برو ثبت جهنیم کردی بی نصیبم نذاریااااا...وگرنه رنگ سیاهو بخاطر داشته باش:زبون...
    رفتم دیگه..برو دمبالم نیا
    باشه حالا میرم
    این چغوک به چه لحجه ای و به چه معنیس؟:دی
    نه خو دیدم نمیتونم از این همه عششخ و محبتی ک نسبت بهم داری گذشت کنم..لااقل جسمت سالم بمونه:دییی...
    خو فنچولک:دی شبت خنک و بخیر...:D
    هاا آورین...ای جایزه بردی منو بی نصیب نذاریا:دی
    خو بهرحال از خیر سیاه و کبود کردنت گذشتم:دی
    :دی...خوبه ک:Dساعت من 2دقیقه به برخوردت مونده ها..خخخ
    اشتب نگرفتی منو؟
    :Dولی من خوب شدم:دی
    باید یکی میبود..اون فازرو ازم میگرفت:دی...خلاص شدم:D
    آره خوبه خیلی..........باشه عمو جونم شاکی شد میفرستم پیشت:d..........عمو جون با اجازه من برم شب خوش
    هیچی خو اصاب نداشتم..بعد نمیدونم کجا دیدمت..گفتم بیام سیاه و کبودت کنم..البته اگه گیر بدی..وگرنه اگه قانع شی ک من دووس دارم و میتونم هرزمان هرجا بخوام برم کاریت ندارم:دی
    گفتم گیر نده ها...سیاه و کبود میشی ییهوهاا...گفته باشم:D
    نه نه کار به سیلی نمیکشه......همون با دوتا جمله درست میشه:d
    آهان میگم دیگه....فکر کردم از دست من فرار میکنین:d نه خواهر زاده خوبی اهل گفتمان هست زودی متقاعد میشه
    آره عمو جون شاکی شد یه راست میفرستم پیش خودت:d
    بله من میدونم شرایطت خاصه عمو جون اما سعید که نمیدونه.......گفتم بهت بگم در جریان باشی یه وقت شاکی شد بدونی چی بگی بهش:d
    نه نه برا بیکاری نیست..........برای اینه که سعید منظورم tracer دوست داشت عموم باشه ولی بهش گفتم تو نمیتونی عموم باشی آخه من ازت بزرگترم........بعد خلاصه راضی شد که من خاله اش باشم.حالا اگه بدونه تو عموم هستی شاید ناراحت شه:surprised:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا