M
پسندها
29

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام آقا محسن...ممنون خوبم...تشکر بابت دوستی...انشاالله شما هم سلامت باشی
    تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
    همت کن و بگو ماهی‌ها
    حوضشان بی‌آب است ...
    سهراب سپهرى
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/565340-لذت-های-کوچک-زندگی?p=7465418#post7465418
    در مدینه ماتمی چون ماتم زهرا نبود
    چون به گلزار نبی جز یک گل زیبا نبود
    در تمام زندگی داغی برای مرتضی
    سخت چون داغ عزیزش حضرت زهرا نبود
    هیچگاه دلت را به روزگار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است...
    واسه چی دوست داری بمیری؟؟
    اینقدر ناامید نباش
    دوست های واقعی مثل صبح هستند ،

    نمی شه تمام روز داشتشون

    ولــــــــی

    مطمئنی که فردا ،

    هفته بعد ،

    ماه بعد ،

    سال بعد ....

    تا ابد هستند...
    بیایید این بار در محرم زنجیر نزنیم

    بلکه زنجیری را از پای گرفتاری باز کنیم

    سینه نزنیم

    سینه دردمندی را از غم و آه پاک کنیم

    اشک نریزیم

    اشکی از چهره مظلوم و یتیمی پاک کنیم

    آن وقت با افتخار بگوییم :

    " السلام علیک یا اباعبدالله الحسین "

    خداوندا

    اگر روزی بشر گردی

    ز حال ما خبر گردی

    پشیمان میشوی از قصه خلقت

    از این بودن از این بدعت

    خداوندا

    نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا

    چه دشوار است

    چه رنجی میکشد آنکس که انسان است

    و از احساس سرشار است
    پاییز که می شود
    انگار از همیشه عاشق ترم
    در تمام طول پاییز
    نمناکی شب ها را
    با تمام منفذهای پوستم
    لمس می کنم
    وچشمانم همه جا
    نقش دیدگان تورا جستجو می کند
    پاییز که می شود
    همراه برگها رنگ عوض می کنم
    زردو نارنجی می شوم و
    با باد تا افقی که چشمانت
    درآن درخشیدن گرفت
    پیش می روم
    و مقابلت به رقص درمی آیم
    تا آن جا که باور کنی
    تمام روزهایی که از پاییز گذشته
    تا به امروز
    همواره عاشقت بوده ام
    پاییز که می شود
    بی قراری هایم را در باغچه کوچکی
    می کارم و آرام آرام
    قطره های باران را
    که روزهاست در دامنم جمع کردم
    به باغچه می نوشانم
    میدانم تا آخر پاییز
    تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد
    و با اولین برف زمستان
    به بار خواهد نشست
    پاییز که می شود
    بی آنکه بدانم چرا
    بیشتر از همیشه دوستت دارم
    و بی آنکه بدانی چرا
    دلم بهانه ات را می گیرد
    وپاییز امسال....
    عشق جنس دیگری دارد و
    معشوق خواستنی تر است...
    کاش می دانستی!
    شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است
    دلش از غصه حزین بود و غمین

    حال من می گو یم
    زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست

    که نشد بال زدو پرواز کرد
    زندگی اجبار نیست

    زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است
    تو عبور خواهی کرد

    از همان پنجره ها
    با همان بال و پر پروانه

    به همان زیبایی
    به همان آسانی

    زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست
    زندگی آسان است

    بی نهایت باید شد تا آن را یا فت
    زندگی ساده تر از امواج است

    پس بیا تا بپریم
    وتا شبنم آرامش صبح

    تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم
    تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم
    دل من دیر زمانیست که می پندارد

    دوستی نیز گلیست

    مثل نیلوفر و ناز...

    ساقه ی ترد و ظریفی دارد

    بی گمان سنگ دل است آن که روا می دارد...

    جان این ساقه ی نازک را...

    دانسته بیازارد !

    «فریدون مشیری»

    دنباله نگاه خسته ام را بگیر
    به اسمان که رسیدی مرا هم صدا کن
    من و بالهای خیس کهنه ام را
    ببر آسمان و همان جا رها کن
    و من پرواز را خواهم آموخت
    تو تا می توانی برایم دعا کن
    من این قصه را تا ابد می نویسم
    مرا راهی عالم قصه ها کن
    بیا این دل سرکش و در به در را
    از این لحظه های زمینی جدا کن
    من تازه پرواز دل خسته را هم
    به راه ورسوم سفر آشنا کن
    به خاطر سپار عهد دیرینه ات را
    به آسمان که رسیدی مرا هم صدا کن ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا