دلم تنگ است ....
دلم چون برگ های زرد پاییزی پر از
درد است
صدای خش خش برگان به همراه
تپیدن های قلبم میشود
اغاز و من تنها تر از تنها به مرگ
برگ های سبز می گریم...
عی بابا خب میومدی کمک من....دست و پا و کمر واسم نمونده!!!!
حالا دیوارو گاز گاز کردی چیزیم عَ توش در اوومد؟
برو عزیزکم ...فدای تو بشم باریکلا که کمک میکنی
خداروشکر خوبم....از 8 صبح سر پا بودم و هی بالا پایین کردم تو آزمایشگا تا 6!!!!دروغ گفدم دروغ گفدم...برای ناهار و نماز نیم ساعت اومدم نشستم بعد رفتم.....60 پام بی حسه
تو خوبی؟چه خبراااااااا؟
چقد عکسه قشنگ بود ممنون
فدای تو آره...کارای پایان ناممه دیگه
رفتاراشو دوست ندارم....مثل رقییا رفتار میکنه...مثلا من نمرم از اون بیشتر شده...بعد برام چشم و ابرو میاد...اصلن خوشم نمیاد از این بچه بازیا...که چی آخه؟از چاپلوسی هم خیلی بدم میاد....دختره خودشو اویزون به تمام معنا به استاد کرده ها!!!یعنی نمیدونی در چه حدی!که حال ادم بد میشه...
خب من غرام تموم شد
سلامدی....از صبح رفدم آز تا 6...
از دست یکی از بچه هامونم ناراحت شدم
از استادمم یه نمه خوشم نیومد...حالا از فردا خودمو میگیرم
الانم تو تختم دراز کشیدم
خواب چشامو پر کرده
فردا هم 8 باید گروه باشم
دلم برای خدا جونمم تنگیده
تو چه خبرا عزیزکم؟