moatamed
پسندها
841

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست."
    فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ."
    گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند .
    خدا گفت: " ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. "
    گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
    خدا گفت: " و چه بسیار بلا ها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی . "
    اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
    ساعت11امشب دعای سلامتی امام زمان بصورت جمعی در کل ایران لطفا انتشار دهید
    زندگی یک اثر هنریست نه یک مسله ریاضی بهش فکر نکن:ازش لذت ببر...
    وای دلم یه شب برفی میخواد دوست دارم تنهایی قدم بزنم بعد دراز بکشم روی برف ها بعد نگاه کنم به آسمونت باهات حرف بزنم.. خدا جونی زودتر برف تو بیار ..دیدی حتی اگه آدم هزارتا غم و غصه هم داشته باشه هنوز به یک امیدی زنده است حتی بارش برف به همین سادگی...
    ببین داداشی خودت نمیذاری بخوابمااااااا...گفته باشم...
    خخخخخخخخخ...بااااااااوشه... :biggrin:
    چ ربطی ب استغفار داره آخههههههههههههه؟؟؟ :confused:
    ی تولدِ معمولی بوددددددددددد...خیلی ام حال داد... :)
    مسی ک برام لالایی خوندی...ولی قشنگ تر بلد نبودییییییییی؟؟؟آخه سردرد گرفتم... :D
    شب بخیررررررررررررررررررر... :smile:
    راضی نیستم داداشیم ولخرجی کنه و شکلات برام بگیره...
    باید لالایی برام بخونی، شاهد خوابم برد... :D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا