MisyoMasoud
پسندها
9,151

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام نه داداشم چیزی نشده فقط هرکی از راه میرسه میاد توپروفم ی چیزمینویسه میره منم نمیشناسمشون آره باید قفلش کنم ،چ خبرا؟درسم میخونی؟؟؟؟؟
    هوای سرد پاییز است و من
    از پنجره
    در کوچه ی دلواپسی
    اشک بر....
    غبار پشت پای خاطرات تلخ تو
    بیهوده می ریزم.....
    نسیم صبح هم چون تو
    به رسم بی وفایی
    خاک غفلت را
    به درگاه دو چشم خیس من
    شاباش می ریزد.....
    تمام خاطراتم در غبار رد پایت
    زود می سوزد
    تمام بوسه هایت را
    تگرگ اشک می شوید...
    درخت نارون
    نامردیت را
    با به رقص آوردن برگهای زردش
    در عزایم
    پاس می دارد...
    چه نامردی...
    چقدر سرما....
    من از سرما
    من از سردی فصل بی کسی
    خود را ...
    در آغوش محبت می کشم شاید
    بفهمم طعم خودخواهی چه شیرین است....!
    از دکتر مسعود اصغر پور
    آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست

    باید کبوتر خیالات را رها گذاشت ؛ تا بر هر شاخه ای که میخواهد ، بنشیند

    باید ، باید ها را جدی گرفت و نباید ها را دور انداخت

    در یک کلام باید ؛ زیبا زندگی کرد

    در یک کلام باید ؛ با خدا بود و خدایی کرد
    خب عکسی که گذاشتید همچین مفهومیرو میده:gol:
    امیدوارم ناراحت نباشید هیش وخ
    شبتون بخیر من برم با اجازتون[IMG]
    [IMG]
    بای بای:D
    هیچ ساعتی دقیق نیست و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ،
    مگر همان چیزهایی که خیال می کند دل بستگی هایی به آن دارد ،
    بعد یکی یکی آن ها را از آدم میگیرند ...
    در زندگی آدم، وقت هایی پیش می آید که دوست دارد

    تمام خاطرات را از ذهنش بیرون بکشد،‌

    بچیندشان روی میز و یکی یکی ببوسدشان.

    اما امان از خاطراتی که نه برای بوسیدن خوبند،‌

    نه حتی از ذهن بیرون می آیند،

    کز می‌کنند یک گوشه مغز،‌ زانوی غم بغل میگیرند

    و به تمام خاطرات خوب نیشخند می زنند،

    آنوقت است که با خود فکر می‌کنی کاش مغز

    به قدری کوچک و ناتوان بود

    که آدم حتی نمی‌توانست اسم خود را به یاد آورد....
    اثری که دیگر ان رو زندگی من گذاشتن رو دوست ندارم پس اگه قرار منم از این جنس اثرها رو زندگی دیگران بذارم قطعا مرگ و ترجیح میدم
    چه فرقی دارد چشت میله های زندان باشی یا در خیابان های شهر در حال قدم زدن؟؟؟؟؟
    وقتی ارزوهایت در حبس ابد باشند ........................................:cry:
    تا چه مایه اندوهناک و دشوار می تواند باشد عالم

    وقتی تو هیچ بهانه ای برای حضور در آن نداشته باشی ...
    دلم می خواهد زندگیم را مانند بسته ای
    در دست کس دیگری بگذارم و بگویم:
    بیا برای من دیگر بس است حالا تو فکرش را بکن.
    گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟
    گفت چون از ته دل خوشحالم...

    این جور خوشحالی ترسناک است…پرسیدم آخر چرا ؟


    و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد
    سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
    حيف ...
    آدم وقتی چيزی را درک می كند كه كار از كار گذشته.

    وقتی آخر يک جاده هستی ٬
    ديگر چه اهميتی دارد ميان جاده چه نشانه ای برای تو بوده
    كه راهت كوتاهتر و بهتر بشود.
    در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم
    در دلم ، دلتنگي ام را
    در سکوتم ، حرفهاي نگفته ام را
    در لبخندم ، غصه هايم را........
    تگرگ یا باران... غنیمت است زمین را... همین که می‌باری...
    اینو نمیدونستم...ن دیگه تا اون حد نیست ک ب دعا کرد برسه ک زودتر برطرف شه ...شدت ترسم مدنظرم بود
    شبتون خوش و خرم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا