ماچچچچچچچچچچچچچ آبدار از لپ های فرشته ی خودم ...
باشه فرشته جونم ... فقط بال هاتو آتیشش میزنم تا نپری بری 2 سال بعد بیای ....
والا از همه نوع هست ... ای خواهر کارم از رگ غیرت گذشته .. باید خودم آتیششون بزنم ...
میسی میسی .. بوس بوس آبدار استاد ...
نه بابا از خونه داری نه که ... از زیادی خاطر خواه های احسان می نالم ... آرهههه خواهرررررررررررر
اون که قبلا تحت فرماندهی مادر بزرگوار منم داشتم ...
خوب کاری کردی .... میتونی اتیشش بزنی ..
خو تا الان برام هر چی بوده مشکلات بوده .. هنوز یه ماه نگذشته بود شووری پاش شکست و رفت اتاق عمل و سه ماه خونه مادر شووری و پرستاری و مهمان داری و بعدشم که اومدیم خونه مون مهمونی ها شروع شده ... مثل امشب ... .واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چند نمره داره .... دیگه هر چی به ذهنم اومد نوشتم ... تو رو خدا استاد بهم نمره بدید .... نخند استاد ...