وقت طواف حرم فكر كن كمي
اين خانه بي دليل ترك برنداشته است
سوگندمي خورم كه نبي شهرعلم بود
شهري كه جزعلي درديگر نداشته است
چون روز روشن است كه در جهل گم شده است
هركس كه ختم نادعلي برنداشته است
طوري زچارچوب درقلعه كنده است
انگار قلعه هيچ زمان در نداشته است
يا غيرلافتي هيچ صفت درخورش نبود
يا جبرييل واژه بهتر نداشته است
اين شعر استعاره ندارد براي او
تقصيرمن نيست كه برابر نداشته است
مولا تو كيستي كه نبي آبروي خلق
معبودرا به نام تو سوگند داده است
آري گره زده است زمين را به آسمان
دستي كه مرتضي به خداوند داده است