maryam_22
پسندها
5,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آخه این بازی یه خورده اعصاب آدم و خراب میکنه...دی

    نه فکر کنم اون بیماری یه دونه o اضافی داره. البته مطمئن نیستم.
    مریم جان با اجازه من مرخص شم که لحظه ترکیدن باشگاه نزدیکه...دی

    اون بازیم براتون میفرستم بلکه شما تونستی همه مرحله هاشو بری.

    خوشحال شدم از دیدنت.

    شبت خوش و خرم.:gol::gol:
    ولی فکر کنم داش عطارم دیده باشه آخه اون فقط 23 ساله که عضو باشگاهه...دی شدید
    آره منم فکر میکردم که شما ندیده باشی آخه قدیمیه و شوما هنو 22 سالته...دی
    خواهش:gol::gol:

    اگه بتونم یه کرک بسازم که همه مرحله هاشو یه جا باز کنه خوب میشه.
    از اسمش مشخصه دیگه بازی با تلویزیون.

    البته این بازی یه کم از تی وی گیم پیشرفته اس و مرحله خیلی داره.اسم بازی paranoid هستش.
    حواسم هس...دی

    نه تی وی گیم به نوعی بابا بزرگ آتاری و سگا بود و به فیش تلویزیون بسته میشد و یه دسته خطی داشت و فقط به چپ و راست حرکت میکرد و مثل بازی تنیس رو میز با سقف بازی میکردیم. یادش بخیر مال عهد بوق بود و عنفوان بچه گی ما...دی
    منم شوخی کردم.:smile:

    آفرین مریم خودمون...دی:D:D


    مرسی بابت لینک.:gol::gol:
    یه بازی دارم شبیه تی وی گیم البته خیلی سخته بازی کردنش و هی دارم سعی میکنم یه کرک براش درست کنم موفق نمیشم.

    خواستی اونم برات لودش میکنم.
    مریم الاناس که جاده باشگاه باریک شه و بترکه...دی
    شما که این قدر نوستالوژی بازی های قدیمی رو داری تی وی گیم یادت میاد یا نه؟
    نه دیدم صحبت خصوصیه و سکریت نخواستم مزاحم شم. شکلک پهلوون و جوان مردی دی

    نسترن جان شبت خوش.:gol::gol:
    فخد الان نگلانه اینم که لج نکنه باهام نمرمو کم کنه!!!

    گفت برو بعد آنتراک بیا...
    جالب اینجاس از شب قبلش که شام خوردم تا 4:30 بعد از ظهر هیچی نخوردم!!! هلاک شدم!!!
    خون به مغزم نرسید دیگه...لج کردم گفتم بعد آنتراک کلاس نمیام...
    خودش فرستاد دنبالم گفت بگین بیاد سر کلاس...
    منم عصبانییییییییی...بچه ها گفتن رفتی کلاس ازش معذرت خواهی کن...
    گفتم امون نداد دهن وا کنم بگم چرا دیر کردم...چه عذر خواهی آخه؟!(البته میخواستم علت تاخیرمو بعد کلاس توضیح بدم واسش)
    تمرین داد و گفت بکشین...بعد هم اومد بالا سر من با تمسخر گفت شمام که نبودی بلد نیسی بکشی...
    منم عصبانیییییی...تا آخر کلاس اخمام پایین بود تو روشم نیگا نکردم...معذرت خواهی هم بوخوره تو سرش!
    ا!!! مریم جون مگه خبر ندارییییییی...؟؟؟
    چهارشنبه که تحویل پروژه بود ساعت 3 کلاس داشتم تا 6...شب فبلش هم بیدااااار!!!
    استاده همش میگفت 2 بیاین تا 5 اما هر جلسه 3 میومد...ما هم بیکار...
    اون هفته کلاس قبلیش زود تعطیل شد...مثل اینکه 25 دیقه به 3 رفت سر کلاس...
    منم 5 دیقه به 3 اونجا بودم بدو بدو...نفس زنون رفتم کلاس...ییهو پرتم کرد بیرون...
    به حدی تناراحت شدم...نزدیک بود همونجا وسط راهرو زار زار گریه کنم...
    اخه مهم ترین مبحث رو داشت درس میداد...اون ترم هم چون این جلسه رو غایب بودم...تا آخر ترم هم نفهمیدم....مجبور شدم حذف کنم...
    این دفعه هم که این پرتم کرد بیرون...اییشششششششششش...عقده ای...
    آره نسترن جون یه پا اوس معمار میشی اخرش :دیییییی

    مرسی عسیسم شبت خوش
    خوابات رنگی
    شبتون آروم و پر ستاره...خوابای رنگی ببینین...

    [IMG][IMG][IMG][IMG][IMG]
    اااااا....راس میگی؟! مندس میشم؟!
    ای بابا بیژن جون من راحتم...:دیییییییییی...
    شوما بوخون...اکشال نداله...
    ما که این حرفا رو با شما نداریم...سیکوریتم کوجا بود؟!
    بشه ها من دالم میلم...دیشب دیگه هلاک شدم...فردا هم به خاطر یه نقشه باید این همه راه برم تا دانشگاه...
    روز تعطیلمون هم خراب شد...
    اگه مال اون استاده نبود که پرتم کرد بیرون اصلا به خودم زحمت نمیدادم...
    باشه نسترن نوشته های کم رنگ و نمیخونم شما راحت باش.
    آره ایشالله اگه یه خورده از نت کم کنی و به درس و مشخت برسی فردا پس فردا برا خودت مهندسی میشی به امید خدا.
    میگم واسه تنوع هم خوبه هااااااااااا...یه کم سیکوریت بنویسیم!! :دییییییییی
    مرسی...یهنی هنوز بهم امیدی هس؟! :دی
    هی وای من...بیژن جان لا منظور...قضیه یه کوچوله سیکوریت بود! :دی
    آره من تقریبا آخر مرحله یک نمیتونم خوب بپرم.دی

    خب مستقیم برو وارد لوله نشو. شکلک اندرز و پند + دی
    والا اون عطاری که من میشناسم ما ننوشته اون می خونه برا خودش :دی
    در ضمن داش عطارم نیس نیازی نی با ماژیک زرد بنویسی...دی شدید
    آفرین نسترن کارت بیسته.

    ماکت هم عالی بود. بهت امیدوار شدم.دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا