کوهی بود که لانه عقابی بر بلندای آن قرار داشت. زلزله ای آمد و باعث شد که یکی از تخمها بلغزد و بر حسب اتفاق به مزرعه ی مرغ و خروسها رسید. مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیندو آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا اینکه روزی متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
آهی کشید و گفت: «ای کاش من هم می توانستم مانند آن ها پرواز کنم.»
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن:تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که پرواز می کردند خیره شده بود.هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد!!!:cry::cry:
با نظرت موافقم هیشکی به اندازه خود آدم از خودش خبر نداره... هیشکی هم به اندازه خود آدم تجربه مسایل خودشو نداره...البته تصمیم بدون مشورت نیاز به تجربه و تخصص تو اون زمینه داره
چهار قانون طلایی مهندسان ساخت و طراحی:
1-وظیفه اولیه یک مهندس طراح, ساخت سیستمی است که برای سازنده, ساختن آن سخت و برای تعمیرکار,تعمیر ان ناممکن باشد!
2-در طراحی هر سیستم لااقل باید یک قطعه از رده خارج,2قطعه نایاب و 3 قطعه هنوز در مرحله طراحی باشد!
3-هیچکدام از مراحل نباید طبق زمان بندی و بودجهی کارفرما پیش برود!
4-هیچ عیبی در طراحی نباید دیده شود مگر پس از اخذ مجوز ساخت!
هنوز استاد نمرها نداده بده واسه من هنوز زده باشه حذف میرم حالشو میگیرم اخه یکی از سخت ترین درسامون.. من این درسو ترکنده بودم بالای 15میشم عمرا کوتاه بیام....
نی نی رو کجا بردی قشنگ بود...
تنبیه بدنی................
کار بد کرده حبس در اتاق........................................
یا گذاشتتیش سر راه.............................
یا اصلا شاید دزدیده بودش مادر پدرش پیدا شدن..............................
یا...........
و هزاران یا دیگر..................