M
پسندها
695

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام شرمندت شدم.. کاش نبودم در کل اینجوری بهتر بود حتما... خب چیزه میگم که منم نتم چیز شد الان..
    منم خوشالم.. انشاللاه درست میشه و دوران پرتنش و پر قوس و کشش از سر گرفته میشه.. البته همیشه ته حرفامون باید بگیم اگر خدا بخواد یوخسا کی هیچی..
    به به ببین کی اینجاست!!
    سلام مریم جان.. خوبی عزیز جان؟
    تو کجا اینجال کجا.. خوش اومدی..
    خیلی ممنونم فکر کنم توئ اولین و تنهاترین باشی مریم جان دوست عزیزم..
    واقعا از دیدنت خوشحال شدم.. ای بابا اون عکس هم تلنگری بود برای یاداوری گذشته فراموش شده مون دیگه...
    مگه الان میری که گفتی بعدا میبینمت... چی شد درست نشد این فیبر نوری کوچتون

    مهران خواب دیده روزای خوش گذشته هیچوقت برنمیگردند.
    سجاد میگه هوا بس ناجوانمردانه سرد است
    و من هیچی نمیگم
    ولی چیزی که الان هست قابل انکار نیست
    یاد ها در دلها....
    سلام مریم جان، حالت خوبه؟؟
    خیلی خوشحالم کردی، منم دیگه مثل قبل نمیرسم بیام، اما سعی میکنم اندکی سر بزنم
    تو لیاقت و کفایت مدیریت رو در واقعیت نشون دادی و به بیزبانی گفتی که میتونی انشاللاه این مهم تو مجاز قسمت لایقانش باشه..
    سلام مریم جان.. نمیدونی نقدر سئویندیم وقتی پیامت رو دیدم دوست جان مگه نمیدونستی من شنبه ها تا دم مرگ تو کلاسم هستم.. یادت رفته به این زودی؟
    پیدا کردنت هم که خودخواسته ناممکن شده.. نمیدونم چی بگم جز اینکه خوشحالم از اومدنت..
    راستی مریم جان میبینی؟ همه چی یه روز به خود ادم برمیگرده ولی مهم اینه شروع کننده کی باشه...
    ة ة
    ...
    ...
    دلم برات تنگ شده بود، چشمامو فرستادم تا ببینمت
    منم از اینکه از حالت با خبر شدم لذت بردم
    مراقب خودت باش و شاد باشی.;)

    این بیرحمترین نقطه دنیا
    این یک زندان است
    با تنها یک دریچه به اتاق کوری مردی در تاریکی
    و چون بسته شود.......

    اگر به خانه من آمدی ، برای من ای مهربان چراغ بیار
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
    دیوارهای بلند شهر و پنجره های دود گرفته اش را مرور می کنم و به خورشیدی فکر می کنم که تأخیرش، آدینه های بی شماری است که خاکسترنشینمان کرده.
    سلام و کجایی؟؟؟
    خوبی که دوست گلم؟؟؟؟


    گاهی سکوت کنیم
    حتما" صدای صحبت خدا را خواهیم شنید.
    او نیز حرفها دارد ، اگر بخواهیم بشنویم.
    بی تو دلم می‌گیرد
    و با خودم می‌گویم
    کاش آن یک بار که دیدمت
    گفته بودم
    که بی تو گاه دلم می‌گیرد
    که بی تو گاه زندگی سخت می‌شود
    که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند
    اما نمی‌گفتم
    که این «گاه» ها
    گهگاه
    تمامِ روز و شب من می‌شوند
    آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد
    درست مثل همین روزها
    غم سفره های خالی ، دستای نحیف مردم
    داغ شلاق جهالت ، به تن شریف مردم
    غم اعدام ستاره ، انهدام سرو آزاد
    تیر باران شقایق ، باغبانی کردن باد
    همه قطره های خونی ، که به خاکم شده فریاد

    همه اینها یی که گفتم بغض هر روز منه
    من و در من میشکنه
    مثل ابرای زمستون دلم از گریه پره
    شیشه نازک دل ، منتظر تلنگره

    بگذریم،ممنونم بهر حال عزیز
    از این طرح لباس خوشت میاد
    :))
    سلام این ترجمه از یک متن نانوشته به زبانی خارجیه پشت سر یک نفر
    تو این دنیا که آدما با گذشت زمان به دوران کودکی باز میگردند..و این تغییر بمرور انجام میگیره.. بعد از سخن نوبت چهره و سپس امضاییست که هر جا با خود حمل میکنیم..
    عزیزمی
    لطفت کم نشه جیگرم
    راستش یه کم کارام به هم پیچیده بود و دارم سعی میکنم که رتع و فتع کنمشون
    یه کمی هم دلم ...
    مهم نیست.
    ممنونم
    سلام بر یه دونه مریم جون خودم
    ممنونم از توجهت عزیزم
    بازم شما....ایول داری با
    خوبم ، ممنونم
    شما چطوری؟؟؟؟
    یاخچیسانکی؟؟؟
    شاد باشی و موفق
    اونی که باید این حالتت رو تحمل بکنه رو میگم. دوروبریات
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا