mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عزیز دلم .......
    یار من .......ای سکوت میان لحظه های من ......

    ای دغدغه ی بهانه ی دلتنگی ام .......ای سکوت میان کلام من ...

    لحظه ی اشنایی من با تو ...........زیباترین اتفاق زندگی ام در تقویم خاطراتم رقم خورد.......

    من ...مانی ........ دوست تو ...........طلوع یادت را راهی قلبم کردم و درب قلبم را به روی غروب یادت بسته ام .....

    برایت نوشتم .......از زیباییها ......دلدادگی ها ......عشق .صداقت .....سکوت .....فراقت.....قلبم ...
    من .......رویای داشتن اغوش گرمت را در هر لحظه به اغوش سردم در خاطرم به تصویر میکشم ......

    دوستت دارم ..و این تنها جمله ای بود که احساس قلبی ام را به خود معنا میکند ......

    من ......زندگی ام را در اغوش تو یافتم ....من در اغوش تو عشق را یافتم .......

    من .سرشارم از تزنم نوازش عشق مملوء از معنای محبت تو .......که مرا غرق در غزل هایش میکند ...

    ممنونم ......از اینکه همیشه در کنارم بودی ....ممنونم .......
    دوستت دارم ....

    زندگی من ..



    روز نبودنت را بر روی دیوار خط کشیدم

    ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

    خوش به حال تو که خودت را راحت کردی

    تنها یک خط کشیدی

    آن هم روی مــــــــــــن

    آغوش تو که باشد...


    خواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست...!


    و تپش های قلبت میشود لالایی کودکانه ام...


    کنارم بمان...


    میخواهم..


    صبح چشمانم


    در نگاه تو...بیدار شود..!!
    به یاد ندارم لحظه ای را که بی یاد تو برایم گذشته باشد ....

    زندگی من ...

    مرا قلبم همانجاییست که تو انجایی .....تو که نسیم عطر حضورت مرا زندگی و جانی دوباره است ...

    مرا به وصال زیر باران اشنا کن ...

    به بوسه های زیر باران ...در کوچه های اشنای با قدمهایمان ...

    اندیشه ام با توست و برای توست ...

    زندگی من ...
    شاهزاده ی قلب من

    در پناه شب مهتابی عشق ....انجا که عاشقان ..... کتیبه ی دلدادگی چشمان اسمان راقرائت میکنند ...

    من نگاهم به انتظار چشمان عاشقانه توست ......

    جز تو عشقی نخواهم که من عاشق توئم ....

    ای ارامش دمیده شده در دقایق من ..

    بر من بتاب ......ای ماه شب های من ......

    حک کن بر لحظه های زندگی ام حضورت را .....

    من ...لیلای تو ...امواج دریایی درونت را در خود میدانم و میکاوم .......شاید که دلتنگی ام را درمانی باشد ...

    مرا در تلاوت صفحه های عشق هم صدا باش یار من .....



    :gol:
    به حرمت تمام عاشقانه ها

    بمان و عاشقی کن

    شاید حال دلم خوب شود

    توراباحادثه ایی ازذهن باد
    به تصویرکشیدم
    که پرده های خیالم را
    به اهتزازدرآورد
    به خیالم
    قلم مست کرده بود
    که اینچنین
    چشمان آسمان را
    ترکرد
    وبغضی
    برذهن پنجره
    نقش بسته بود
    که باران بارید
    وبرگه های
    نانوشته راخیس کرد
    سهم دلتنگی
    دلم رابه
    آوازقناری سپردم
    ناگه
    خیال توسازی شد
    که برقلمم
    می رقصید
    وانتظارزیرباران
    نت هایش راساخت
    وچشمانت اهنگش را
    وتمام مرا
    ازعطرحضورت پرکرد.
    ازپشت پنجره هم خیال تو
    درمی زند
    وبرگهای خاطره
    برروی دیواربهاریمان
    می ریزد
    وازپنجره ی طلوع دیدارت
    پنجره های غم انگیزغروب بسته می شود
    به یادبیاور
    وقتی انعکاس ایینه
    چشمان صبح دل انگیزت است
    وپروانه ها
    رفیقان شکسته بالهای تنهاییت
    وقتی باران هم ردیف
    چشمانت قافیه می شکند
    برپنچه ی خیالم چنگ می زند
    وقلم بی قراری هامان
    شعرمی شودتابنویسد
    توتصویرناخوانده ی
    نقشی هستی
    که هرروز
    بایدکشفت کنم
    توازدورهم تماشایی هستی
    وقتی درخت آرزوهایم
    ازتبسم نقره ایی خیال تو
    سرخ متولدمی شوند.
    قفس را بشکن

    بیا در دلم بنشین

    شاعر شو

    ابیات شعر را بشکن

    جاری شو

    بیا در من

    بمان با من

    قفس دل را بشکن

    کنار من بخوان آواز

    دور نرو

    غزل بنوش

    کنار حس دلتنگی

    اوزان شعر را برهم زن

    کمی از تاریخ چشمهایت بنواز

    تاریخ را بشکن

    مرا بشکن

    درون مستی و مستی

    بنوشان جرعه ایی در من

    و ساز دل بنواز

    رهایم کن در درون چشمهایت

    مرا بشکن در این جرعه

    بگو حرفی

    دوباره انقلابی تازه بربا کن

    مرا آغاز کن

    بگو تا قافیه بشکند در این وازه

    مرا سازکن بنواز

    برایم عالمی بگشا

    بیا در من

    کمی می خور

    بخوان با من

    غزل شو

    دلتنگی باران را

    با آواز گیتار بشکن
    وقتی چشمانت
    دراسمان طلوع کرد
    فاصله ی قلبم تاقبله ی چشمانت
    یک سجاده رازونیازبود.
    یخ می بندد استخوانهای پاییز
    درانجمادسرمای نبودنت
    خانه ات زيباست

    نقش هايت همه سحرانگيز است

    پرده هايت همه از جنس حرير

    خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

    جاي ماندن هم نيست

    بايد از كوچه گذشت

    به خيابان پيوست

    و تكاپوي كنان

    عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

    عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

    *****

    تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

    مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

    و اگر ميخواهيم روزهامان

    همه با شبهامان

    طرحي از عاطفه با هم ريزند

    گاهگاهي بايد

    به سر سفرهء دل بنشينيم

    قرص ناني بخوريم

    از سر سفرهء عشق

    گامهامان بايد

    همهء فاصله ها را امروز

    كوتاه كنند

    و سر انگشت تفاهم هر روز

    نقب در نقب دري بگشايد

    دري از عشق به باغ گل سرخ

    "و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم
    بیهوده انتظار تو را دارم
    دانم دگر تو بازنخواهی گشت

    هر چند

    اینجا بهشت شاد خدایان است

    بی تو برای من
    این سرزمین غم زده زندان است
    گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

    سالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

    دلم از مهر تو آکنده هنوز

    دفتر عمر مرا

    دست ایام ورقها زده است

    زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

    در خیالم اما

    همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

    در قمار غم عشق

    دل من بردی و با دست تهی

    منم آن عاشق بازنده هنوز

    آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

    گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

    زیر خاکستر جسمم باقیست

    آتشی سرکش و سوزنده هنوز
    نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

    دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم



    نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

    ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم



    کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

    که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی



    برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

    آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه



    نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

    نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم



    منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

    اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....
    چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

    و شاه بیت غزل های لال من شده ای

    چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

    جواب حسرت این چند سال من شده ای

    چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

    تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

    چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

    خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

    هنوز نذر شب جمعه های من اینست

    که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

    که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

    برای وسعت پرواز بال من شده ای

    میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

    تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

    مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

    عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای


    برای دوست داشتنت

    محتاج دیدنت نیستم...

    اگر چه نگاهت آرامم می کند

    محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

    اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

    محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

    اگر چه برای تکیه کردن ،

    شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

    دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

    دوست دارم بدانی ،

    حتی اگر کنارم نباشی ...

    باز هم ،

    نگاهت می کنم ...

    صدایت را می شنوم ...

    به تو تکیه می کنم

    همیشه با منی ،

    و همیشه با تو هستم،

    هر جا که باشی!......




  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا