mani24
پسندها
36,494

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بزرگی قلبها را خواستند اندازه بگیرند
    ادمهایی که نمیدانند بزرگی قلب
    به انچه درون قلب هست برمیگردد
    به سیاهی یا سپیدی قلب
    نه به چیز دیگری
    بخند تا هر کجا که ارامش گم میشود
    ارامش را پیدا کنم
    زندگی پر از لذت میشود اگر بدانی که چقدر بودنت برای کسی مهم هست
    میدانی هروقت
    دلم هوایت را
    میکند
    کلی ذوق میکند دلم
    از بودنت
    اینجا در میان همین
    کوچه های دلم قدم بزن
    خواهی دید چقدر
    دلتنگت بودم
    سبزترین جای یادت را
    حوالی دلم بگذار
    تا هرگاه گذر میکنی
    دلم ارام گیرد
    ارام بخند بگذار
    غمها خواب بمانند
    اینگونه
    دلت همیشه شاد خواهد بود
    چشمانم را میبندم و تو را در تمام لحظاتم حس میکنم و لمس میکنم
    صدای قلبم را خواهی شنید
    ان لحظه که در چشمانم مینگری
    چشمانت را به سوی اسمان بدوز
    هر لحظه به یاد خدا میافتی
    یکــ روز مثـل خـوردن بستنــ ی زیر بـــــاران دوستــت دارم..

    این خیلی عالیه : ) ولی بعدش سرما میخوری : )

    ولی عوضش خیلی خوش میگذره : )
    (1)

    در میان من و تو فاصله هاست
    گاه می اندیشم
    می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
    تو توانایی بخشش داری
    دستهای تو توانایی آن را دارد
    که مرا زندگانی بخشد
    چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی
    و تو چون مصرع شعری زیبا
    سطر برجسته ای از زندگی من هستی
    دفتر عمر مرا با وجود تو
    شکوهی دیگر
    رونقی دیگر هست
    می توانی تو به من زندگانی بخشی
    یا بگیری از من آنچه را می بخشی
    من به بی سامانی ، باد را می مانم
    من به سرگردانی ، ابر را می مانم
    من به آراسته گی خندیدم
    منه ژولیده به آراسته گی خندیدم
    سنگ طفلی اما
    خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت
    قصه ی بی سر و سامانی من
    باد با برگ درختان می گفت
    باد با من می گفت :
    " چه تهی دستی مرد ! "
    ابر باور می کرد
    من در آئینه رُخ خود دیدم
    و به تو حق دادم
    آه ... می بینم ، میبینم
    تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
    من به اندازه زیبایی تو غمگینم
    چه امید عبثی
    من چه دارم که تو را در خور ؟!
    هیچ !
    (2)
    من چه دارم که سزاوار تو ؟!
    هیچ !
    تو همه هستی من
    هستی من
    تو همه زندگی من هستی
    تو چه داری ؟! .... همه چیز
    تو چه کم داری ؟! ...هیچ !
    بی تو در می یابم
    چون چناران کهن
    از درون تلخی واریزم را
    کاهش جان من ، این شعر من است
    آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی
    راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!
    باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
    نه .... دریغا ، هرگز
    کاشکی شعر مرا می خواندی !!!
    قاصدکها را سپرده ام تا تمام احساسم را به تو بگویند
    انگاه تو میدانی حسم را
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا