mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر گاه تنهاییت را به فریاد درونت میسپاری و مرا میخوانی تا یاریت کنم
    هر گاه صدای خاموش خدایای قلبت را به سوی درگاهم روانه میسازی ،
    فرشته های من به رویا میسپارند خواهش یک لحظه فریاد تو را
    که ایکاش میتوانستند دمی نیایشت را به تجربه در آورند .

    ... از چه غمگینی ؟ دل سپرده بودنت را تاب نمی آوری ؟ میهراسی ؟
    به آغوشم بسپار هراست را تا تو را با خود به مزرعه خلقت ببرم
    و داستان عاشق شدنم را برایت زمزمه کنم .

    و من آفرینش را دیدم. خلق همه هستی را .
    دیدم خداوند به ذوق نشسته است این آفرینش را
    و همه کائنات را به پایمان به سجده عشق در آورده است .
    دیدم اما شیطان سجده نکرد و
    خداوند بر سر اینکه میتواند ما را عاشق خودش کندT با او مدارا میکند
    انقدر که همان اندازه به او قدرت میدهد درست مثل خودش .

    من خداوند را میبینم پشت پنجره تنهاییش منتظر دستان بی تردید ماست
    تا به لبخندی دلرباییش را درک کنیم و
    پنجره را به سوی نگاه بی انتهای خواستنش بگشاییم .
    من دیدم اما آدمها پر از غرورند و یکی یکی پنجره ها را می بندند.
    ...در دل من چیزی اسـت،

    مثل یک بیشه نور ، مثل خواب دم صبح

    و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

    بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه

    دورها آوایی ست که مرا می خواند . . .
    بازم ممنون
    موفق و پیروز باشید
    روز و شبتون خوش
    خدایا! کمک کن

    معرفت ده

    بینش ده

    که در شب آرزوها،

    در قلبم، آرزویی داشته باشم

    تو گویی به داشتن چنین بنده ای با چنان آرزویی به فرشتگانت مباهات کنی
    دمم اينجا تنگ است ، دمم اينجا سرد است

    فصل ها بي معني ، آسمان بي رنگ است

    سرد سرد است اينجا

    باز كن پنجره را

    باز كن چشمت را

    گرم كن جان مرا

    اي هميشه آبي ،اي هميشه دريا ،اي تمام هستي ،اي تمام گرما

    سرد سرد است ايــــــــــــــــــنجا...
    خدایا آنکس که صادقانه یادم میکند

    هر لحظه عاشقانه یادش کن . . .
    امروز از همیشه تنهاترم
    تیک تاک ثانیه ها را تازه باور کردم
    اشک ابرها را دیشب لمس کردم
    وقتی بی بهانه گریه میکردند
    تازه فهمیده ام مردم چقدر غریبه اند
    میدانم همه بی وفایند...
    گل خشک یادگاریت...
    هر روز خشک و خشک تر میشود
    آرزوهای من هم به همراهش
    روحم اسیر نگاه جادویی ات است
    نگاهم اکسید چشمانت را میخواهد
    در حسرت دیدارت می گدازم
    وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
    شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
    از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
    و
    پوچ شدنم را
    و بی صدا اشک میریزم
    و بی مهابا فریاد میزنم
    فریاد میزنم دوستت دارم...
    باد می وزد...خوب میدانم
    صدایم را به گوشت می رساند
    پس بلندتر فریاد میزنم
    میشنوی؟؟؟؟؟؟
    بیشتر از همیشه دوستت دارم
    نمی دانم خوشبختی برای تو در چه معنا می شود

    فقط می دانم

    خوشبختی وسیعتر از آنست که در ذهنت بگنجد

    و زیباترین لحظه ایست که می توانی در زندگی درک کنی

    و من برای تو

    خوشبختی ات را آرزومندم . . .
    و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
    وقتي تو نيستي
    نه هستهاي ما چونان که بايدند
    نه بايدهاي ما
    مثل هميشه،
    آخر حرفم را
    و حرف آخرم را
    با بغض فرو مي خورم
    عمريست لبخندهاي لاغر خود را
    در دل ذخيره مي کنم
    باشد
    براي روز مبادا
    اما در صفحه هاي تقويم
    روزي به نام روز مبادا نيست
    آن روز هر چه باشد
    روزي شبيه ديروز
    روزي شبيه فردا
    روزي شبيه همين روزهاي ماست
    اما کسي چه مي داند
    شايد امروز نيز
    روز مبادا باشد
    وقتي تو نيستي
    نه هستهاي ما چونان که بايدند
    نه بايدهاي ما
    هر روز بي تو
    روز مباداست
    سالها رفت و هنوز

    یک نفر نیست بپرسد از من

    که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

    صبح تا نیمه ی شب منتظری

    همه جا می نگری

    گاه با ماه سخن می گویی

    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

    راستی گمشده ات کیست؟

    کجاست؟

    صدفی در دریا است؟

    نوری از روزنه فرداهاست

    یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
    روي آن شيشه تبدار تو را " ها " کردم

    اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

    حرف با برف زدم سوز زمستاني را

    با بخار نفسم وصل به گرما کردم

    شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد

    شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

    عرق سردي به پيشاني آن شيشه نشست

    تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

    در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق

    با سرانگشت تو را گشتم و پيدا کردم

    با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را

    عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

    و به عشق تو فرآيند تنفس را هم

    جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

    باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست

    من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

    پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل

    و من امروز براين شيشه تو را " ها " کردم

    آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي

    جاي هر واژه ، نفس پشت نفس جا کردم
    وقتي اومدي کسي تورو نديد اما من ديدمت


    کسي تو رو حس نکرد ولي من باهمه وجودم حست کردم


    هميشه دلم مي خواهد برات شعر بنويسم


    عاشق باشم و دلتنگ نمي ذاره نذاشته


    همين خورده ريزي که اسمش زندگي


    مسافر غريب من جاده زندگيت کجاست


    بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست


    چه قصه ها گفتي برام از روزگار نالوتي


    گفتي ديگه خسته شدم از عشقهاي دروغکي


    سفر يه جور شکايت به خنده هاي ديگران


    چقدر دلم تنگ میشه کنار من بمون


    حرفهاي من هنوز ناتمام تا نگاه مي کنم وقت رفتن است


    باز هم همون حکايت هميشگي


    پيش از اونکه با خبر بشم لحظه عظيمت تو ناگزير ميشه


    تو کوله بار خستگي که پر شده از خاطره


    يه قلبي هست که مي شکنه


    بهت ميگه يه حس کور که از اين بيچاره دل بکن


    ديو فريب سرنوشت مي خواهد تو رو جدا کنه


    يکي ميگه کاشکي نره منم ميگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه
    ستاره هنوز بيداري بازم امشب خواب نداري

    نكنه تو هم مثل من عاشقي

    نكنه تو هم تو شبها خسته از غبار جاده

    خواب مهتاب و ميبيني كه مياد پاي پياده

    نكنه هجوم ابرا تو رو هم از ما بگيره

    ستاره براي بودن ديگه فردا خيلي ديره

    حالا كه خورشيد طلسم قلعه ي سنگي خوابه

    تو نگو عشقا دروغه تو نگو دنيا سرابه

    با كدوم بهونه بايد شب و از تو كوچه دزديد

    گل سرخ عاشقي رو به غريبه ها نبخشيد

    ستاره همه غروبم پيشكش ناز تو باشه

    تو بمون تا چشماي من با سپيدي اشنا شه

    من اگه اسير خاكم تو كه جات تو اسمونه

    دل خوشم به اين كه هر شب توبياي رو بوم خونه

    همنشين ابر و ماهي توي اون همه سياهي

    نكنه اينقده دور شي كه ديگه منو نخواهي
    ماشالاااااااااااااااااااااااااااااااا

    تموم تالار ادبیات پست های شماست
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
    عاشقانه دوست دارم
    اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
    و زیبایی تو را دوست می دارم
    تو را عاشقانه دوست دارم
    مثل گلهای بهاری
    مثل پنجره های باز رو به دریا
    مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
    تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
    من عاشقم
    عاشق صدای شرشر بارن
    عاشق پنجره های خیس باران خورده
    و عاشق کوچه های نمناک انتظار
    من عاشقم
    عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
    در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
    من عاشقم
    عاشق پاکی و معصومیت
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا
    تکیه بر جنگل پشت سر
    روبروی دریا هستم
    آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
    حال دریا آرام و آبی است
    حال جنگل سبز سبز است
    من که رنگم را باران شسته است
    در چه حالی ایا هستم ؟
    کوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
    حیف انسانم و می دانم
    تا همیشه تنها هستم
    وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
    من ولی در کار جان شستن
    از غبار فردا هستم
    صفحه ای ماسه بر می دارم
    با مداد انگشتانم
    می نویسم
    من آن دستی که
    رفت از دست شما هستم
    مرغ و ماهی با هم می خندند
    من به چشمانم می گویم
    زندگی را میبینی
    بگذار
    این چنین باشم تا هستم
    براي ديدن تو نقره ي ماهو چيدم

    تا آسمون هفتم به خاطرت دويدم

    براي ديدن تو. آسمونو شكافتم

    ستاره چشيدم تا طعمشو شناختم

    برا ديدين تو خارا رو سجده كردم

    به جاي چشم ابرا سوختم و گريه كردم

    براي ديدن تو پاييز شدم شكستم

    برف زمستون شدم رو بامتون نشستم


    براي ديدن تو از درياها گذشتم

    دور ضريح عكست شب تا سپيده گشتم

    براي ديدن تو شدم مث پنجره

    اشاره هات محاله از ياد چشمام بره

    براي ديدين تو سوار موجا شدم

    چون تو رو داشته باشم هميشه تنها شدم

    براي ديدن تو عمري مسافر شدن

    به اجترام اسمت رفتم و شاعر شدم

    براي ديدن تو خط كشيدم رو تقدير

    نگات مث يه صياد منو كشيد به زنجير

    براي ديدن تو رفتم تو باغ شعرا

    سراغ فال حافظ ، دنبال شعر نيما


    چه شبها مثل مجنون تو دشت و صحرا موندم

    براي ديدن تو چه قصه ها كه داشتم

    سر و رو شونه ي رنج چه روزا كه گذاشتم

    براي ديدن تو قامت غصه خم شد

    انگار كه قحطي اومد هر چي به جز تو كم شد

    براي ديدن تو نياز نبود بگردم

    تو هر جا با من بودي پس تو رو پيدا كردم
    ستاره هنوز بيداري بازم امشب خواب نداري

    نكنه تو هم مثل من عاشقي

    نكنه تو هم تو شبها خسته از غبار جاده

    خواب مهتاب و ميبيني كه مياد پاي پياده

    نكنه هجوم ابرا تو رو هم از ما بگيره

    ستاره براي بودن ديگه فردا خيلي ديره

    حالا كه خورشيد طلسم قلعه ي سنگي خوابه

    تو نگو عشقا دروغه تو نگو دنيا سرابه

    با كدوم بهونه بايد شب و از تو كوچه دزديد

    گل سرخ عاشقي رو به غريبه ها نبخشيد

    ستاره همه غروبم پيشكش ناز تو باشه

    تو بمون تا چشماي من با سپيدي اشنا شه

    من اگه اسير خاكم تو كه جات تو اسمونه

    دل خوشم به اين كه هر شب توبياي رو بوم خونه

    همنشين ابر و ماهي توي اون همه سياهي

    نكنه اينقده دور شي كه ديگه منو نخواهي
    ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

    باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

    دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

    با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

    چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

    چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

    چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

    کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا