mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مـن اعتقـــاد دارم

    اندازه دوسـت داشتن مهـم نیـست

    کیفیتــش مهمــــه :

    همیشــه یـک دونـــه

    دوســت داشتــه باشیــــم ولی مــــــــــردونه ...
    چه بخشنده خدای عاشقی دارم
    که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم
    دلم گرم است
    میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم
    برایت من خدا را آرزو دارم ...
    دلم برای کودکیم تنگ شده….

    برای روزهایی که باور ساده ای داشتم

    همه آدم ها را دوست داشتم…

    مرگ مادر “کوزت” را باور می کردم و از زن “تناردیه” کینه به دل می گرفتم

    مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر “هاچ” گم نشود…

    … دلم می خواست “ممُل” را پیدا کنم

    از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال “وروجک” می گشتم

    تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود !

    دلم برای کودکیم تنگ شده …

    شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من از دست کودکیم ول شد و او رفت
    " شاید در ظاهر کیلومترها فاصله بین من و توست



    اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را که روی قلبم میگذارم



    آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛



    چه ساده تمام زندگیم شده ای



    و چه زیبا فاصله ها را در هم کوبیده ای و در کنارم هستی.



    تا همیشه در من جاری باش ...
    سلام دوستان عزیز
    :gol:تفسیر نور آیات 4 و 5 سوره حمد به همراه تفسیر نمونه و تفسیر عرفانی خواجه عبدالله انصاری:gol:
    اسمش را میگذاریم...دوست مجازی ...

    اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...

    خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...

    وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...

    وقت میگذارد برایم...

    وقت میگذارم برایش...

    نگرانش میشوم...

    دلتنگش میشوم...

    وقتی در صحبت هایم...به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...

    هرچند کنار هم نباشیم...

    هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم...

    من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...... ..... .

    دوباره غربت و آن ماجرای دلتنگی

    ومن که گم شده ام لابه لای دلتنگی



    هزار و سیصد و چندسال. . . باید من

    تو را به شانه برم پا به پای دلتنگی



    ازاین هوای مه آلود شهر دلگیرم

    و جار می زنمت با صدای دلتنگی



    شکسته شاخه ی صبرم بیا تماشا کن

    نشسته کنج دلم آشنای دلتنگی



    تمام هستی خود را ز دست خواهم داد

    به داد من نرسد گر خدای دلتنگی



    اگرچه دفترشعرم همیشه دلتنگ است

    به عالمی ندهم این صفای دلتنگی
    وقتی بی حوصله ای دلـــــــــــــم را به بازیـــــــــــــ نگیــــــــــــــر....!

    مـــــــــــــــــن در بی حوصلگی هایــــــــــــــم با دلتـــــــــــــــــــ زندگی کر ده امــــــــــــــــ....

    اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم
    برات می نویسم خدا نخواست با ما هم باشیم
    ولی بدون اون روز ، روزه مرگ عشق منه . . .


    دلم ميخواهد به کسي بگويم " دوستت دارم " .تو نهراس و آنکس باش.

    بگذار که در ساحل خيال،امواج صدايت را باور کنم و بي وقفه در تو تکرار شوم.

    آن قدر گرم که در آتش بازي آغوشت ذوب شوم...

    دلم ميخواهد به کسي بگويم دوستت دارم...

    دل تنهايم تو را ميخواهد.... تـــــــــــو

    دل داده ی راستین کسی است که حتی با تغییر چهره ی یارش،

    هنوز هم دلباخته ی (عاشق) اوست.











    کمی بوی باران

    کمی بوی خاک

    و بعد

    خوابِ نَمی از خنکایِ پسين

    و بعد

    کلماتِ ساده*ای از سينِ هر سفر،

    و من

    که دست می*کشم بر سَحُوریِ سنگ،

    و گريه می*کنم در غيابِ تو.......




    وقتی میـــروی

    حواست باشـد

    "حتماً خدانگهــــــدار بگویی!"

    تا خدا حواسش را بیشتر به من بدهد...

    آخر میدانی..خــــــــــــدا

    به هوای تو مرا رها کرده است ..

    اتشفشانی شده ام به ظاهر خاموش !

    درونم اتشی بر پاست که نپرس.

    از این خوشه های خشمی که دسته دسته

    درون سینه ام بر هم می گذاری بترس...........

    یک روز که دور هم نیست

    فوران خواهم کرد وتمام خشمم را

    بالا خواهم اورد

    گدازه هایم را جدی بگیر

    بی شک وجودت را

    ذوب خواهند کرد...........
    سایه بان نگاهت

    در دمادم بارش ابرها

    مخمور و شکننده و پرتاب.

    وقتی بر گونه های لعابینت قطرات اشک می غلطد

    چه زیباست

    دیدن مژگان نمناکت..... :gol:
    از گل واشده دورترین بوته خاک

    به تو ای دوست سلام

    حالت آیا خوب است

    روزگارت آبی ست

    همه اینجا خوبند

    نی لبک می رقصد

    باد عاشق شده است

    و همیشه دل ما یاد شماست
    زن کـــه باشـــی ، عاقــــبت یـــک جــــایـــــی ، یــــک وقتــــی بـــه


    قــــول شــــآزده کـــوچـــولـــو دلـــت اهلـــی یــــک نفــــر می شــــود !


    دلــــت ، بــــرای نــــوازش هـــایـــش تنـــگ می شــــود ؛ حتــــی


    بـــــرای نــــوازش نکــــردنش ! تـــو مــــی مانــــی و دلتنگــــی ها ،


    تــــو می مانــــی و قلبــــی کـــه لحظــــه هـــای دیـــدار تنـــد تـــر می تپـــد ...


    ســـراسیمــــه می شـــوی ، بـــی دســــت و پا می شــــوی


    ،دلتنــــگ می شــــوی ، دلــــواپس می شــــوی ، دلبستـــــه می


    شــــوی ...

    و می فهمـــــی ، نـــمی شــــود "زن" بــــود و عاشـــــق نبــــود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا