mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • گـاهـی وقـتـا

    دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
    که زُل بـزنـی بـهـم
    و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .

    همه ی کلمات با آنچه میان من و توست بیگانه اند…
    و من هیچ کلمه ای را برای گفتگو با تو شایسته تر از سکوت نیافته ام
    آیا سخن مرا میشنوی؟؟؟؟
    هـَمـچـون سـآعــَت شنی شــده ام ..

    کــه نــَفـــَس هـآی آخــَرش رآ مـیـزنـَد ..

    و الـتـمـآس مـیـکــُنــَد یـکـی پـیـدآ شـَود وَ بـَرش گــردآنـد ..

    مــَن هــَم ...

    نه ...!!!

    لـُطــفـا بـَرم نـگــردآنـیـد !!!

    بــُگـذاریــد تــمآم شــَوم...

    آب نریختـــــم که برگردی

    آب ریختـــــم تـــا پاک شود

    هر چه رد پای توست …..از زنـــدگی ام…!

    نگرانت هستم عشق من ..

    این دیگر دست خودم نیست!

    فصل شیرینی لحظه هاست، اما...

    من همچنان ..

    تابستان که می شود...

    دلم شور میزند ..!

    این روزها هرکی منو میبینه میگه :

    وای خوش بحالت چقدر لاغر شدی ...

    رمز موفقیتت چی بوده؟

    من فقط لبخند میزنم و تو دلم میگم: "بازیچه شدن" ..!

    دلم درد میکند...

    انگار خام بودند ..

    خیالهایی که به خوردم داده بودی ..!

    اصلا می سپارمت به خدا...

    خدایی که هیچوقت تورا به من نسپرد...!

    آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود ..

    تمام شد ..!

    امروز با تو بودن ..

    یا نبودن فرقی ندارد...

    سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...

    من میروم تا دود کنم هستی ام را ..

    سیگاری روشن میکنم ..

    و به خاموش بودنم فکر میکنم ..

    کـــــــــام عمیق ..

    همراه آهی کوتاه ..

    بیرون میدهم دودش را ..

    کمرنگ میشود مثل خودم ..

    نفسم میگیرد از زندگی اجبــــــاری ..

    با سیگار کشیدن کسی مرد نشد ..

    ولی با نامردی ..

    خـــــــــــیــلــــــی ها . . .

    سیگاری شدن ..!

    בر آטּ لحظاتــ ڪـﮧ گفتگويماטּ بـﮧ نتيجـﮧ نمے رسـב ..

    و مـבام با هم بحثــ مے ڪنيم ..

    لازم نيستــ فڪر چارهـ باشے ..

    فقط مرـآ ..

    בر آغوشتــ بگير ...

    آنقدر زیبا عاشق او شده ای ..

    که آدم لذت می برد از این همه خیانت ..!

    روزی هم این گونه عاشق من بودی.....

    یادت هست؟!

    بدنت را برای خود نگه دار

    ذهنت را به من بسپار

    که بدن های زیبا بسیارند و ذهن های زیبا ، انگشت شمار.......
    در کنارتم

    نزدیکتر بیا

    میخواهم بشنوم صدای دلت را ........ بگذار دلهایمان صدای یکدیگر را بشنوند .......

    جسم هایمان از هم دور است .........اما دلهایمان در کنار یکدیگرند ......

    دلم با دلت سخن دارد ........

    به دلت بگو ....... که دلم سخنی با او دارد ....

    در تمامی لحظه های زندگیم دوستت دارم .......
    همه جا به دنبال نگاهت می گردم

    و دست خالی برمی گردم

    باز آن روزهای دلتنگی سراغ لحظه هایم را میگیرد

    و من بی صدا

    گوشه ای می ایستم و می بینم

    همه روزها و شبهایم در سکوت نبودنت فرو میرود

    و هیچ کاری نمیتوانم برای دلم بکنم
    مـَنـو تـو ..

    کے بـا هـَم ..

    خـَربـُزه خـُردیـم ..

    کِ اَلـاטּ بـایـَد بـا هـَر تـَلـَنـگـُرے ..

    بـِلـَرزیـم ؟؟؟

    به فآلگـیــــــــــر بــِگو :

    خطِّ عـُمرِ مـטּ کــَف دستــ هـآیـَم نیستـــــ ...

    رد پاهـآےِ او را نـگـآه کــُند..

    بـــر نگَـــــرد ..

    خآطــراتتـــــــــــــــ رآ سوزانده امــــــــ ...

    دیگــَـــر آثـــــــرے آز تـُـــو دردَلمـــــ َنمیبنَمـــــــ ..

    َجوابتـّـــــ "نـَـــہ "هستـــــــــــــ ..

    برو......

    ُخوشــــ بآشــــ بآ هَمآنــــ دلایلـے کہ روزـے بـخآطرشـــآنــــ آز کنآرمــ رفــتــے ...

    برنگــرد تَمامـــ ُشده اے برایمــ ...!

    سیگار میسوزد، کـــــــم میشود، ولی تکـــرار میشود !!

    مـن میسوزم ..

    کـــــــم میشوم ..

    ولی دیگر تکــرار نمیشوم ...!

    تـو کـه نـیـسـتـے . .

    خـاطـراتـت را در ِ کـوزه هـا مـے گـذارم ..،

    و غـصـه اَت را مـے خـورَم . .

    نشستم پای مشروب ، گفتن : بخور ..

    بگو به سلامتی اونی که دوسش دارم ...

    پیکو به لبم نزدیک کردم ، نخوردم ..ولی گفتم :

    به سلامتی اونی که از وجودش نفس می کشم .. گفتن: نخوردی؟؟

    گفتم سلامتی شو توی هوشیاری می خوام نه تو مستی...

    شراب می خواهم ..

    موسیقی ..

    ویک عالم ِ تنهایی . . .

    باید خنده های تو را فراموش کنم . . .

    قهوهء تلـــــــخ عشــــــــق را...

    شکر مـــــــی ریزیم ..؛

    مـــــــن هم می زنم ..؛ تـــــــو هم می زنی..؛

    ناگهان تقدیـــــــر ..؛

    همه چیـــــــز را …

    بـــــــر هـــــــم مـــــــی زند…

    وقتی با مشت هایش قلبم ..

    را میشکست همه ی فکرم این بود :

    مبادا تکّه های شکسته قلبم ..

    دستان نازنینش را ببُرند…

    گفتمش : مراقب دستانت باش .. نفهمید!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا