چشمهايم را بستهام ، به روي همه چيز!
لبخند پر رنگ هميشگيات را در ذهنم پيدا نميكنم، و لبهاي خودم را، هرقدر ميگردم...
اينجا از همه طرف بن بست است...
و ميگويم و ميپاشم به هم...
رعد ميشوم و ميسوزانم و ميرنجانم و ... ميشكنم از خود.
بر ميشوم و ميبارم و ميبارم و ميبارم و ....
و تو سكوت ميكني و سكوت وسكوت...